-
دل نوشته
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 14:28
دل نوشته! چی؟؟؟فراموش کنم؟؟؟ این کلاه گذاشتن سرِفرزندِبرومندِخردنیست که ازیک پسرک ِشرقی ِدرون نگرِعمیق ِلجوج ِتک منو ِیک دندهی معجب ِخیره رای ِسرتیزِسبک پای که هردم هوسی می پزدوهرلحظه رایی میزند وهرروزیاری می گیردکه بی عشق وعاشقی وی را زندگانی ممکن نباشدباآن ذخیرهی واژگانی غنی حافظه درخشان ِحساس وحسود که پیوسته...
-
خلوت نوشته
جمعه 7 دیماه سال 1386 01:56
خلوت نوشته "...درنوشته های هرخلوت نشینی پژواکی ازبیابانهای تهی به گوش میرسد..." (نیچه) "...ورقی فرض کن که یک روی درتویک روی دریار،یادرهرکه هست،آن روی که سوی تو بود خواندی،آنروی که سوی یارست هم ببایدخواندن..." (مقالات شمس) بدون تردیدمن تنها کسی نیستم که درراه ِبرپایداری بهشتی برزمین این گوی ناپایداروسرگردان شکست...
-
پایان کارپائیز
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 14:02
پایان کارِپائیز زمین ِنمی باران خورده،بوی خاک ِتازهی شخم شده،آسمان ِگرفته وابرآلود،فضای محووبُهت زدهی خاکستری اندودوبرگهای فروریخته درختان ِمغموم ِسربه فلک کشیده ی عریان ولرزان ِمحزون ِبی برگی بصدهاهزارلون ِپرِطاووس درنجواهای جگرسوزوگله مندازتاراجگری جانشکارِپائیری بسااندوهبارکه دیگردیرگاهی است پای اصرارفشرده...
-
لحظه
شنبه 24 آذرماه سال 1386 15:34
لحظه انگاراین همان لحظه است- نه که آن لحظه باشد- راستش دارم آن لحظه را بین خواب و بیداری بین بودن ونبودن به یادمی آورم: که روزی مثل همیشه بی هیچ منظورومقدمه وتکلفی شبیه ژاله ای که ازسراشیبی برگی به آرامی راه میگیردتاروی خاک ِخشک ِزیرِبوته پرگل ِنسترنی محوشود- برایم تعریف کرده بودکه:"به اوکه نگاه کردم اگرچه مردمک...
-
بدترین نامه
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 15:18
بدترین نامه ها خوب اگرکسی ازاندکی ذوق وسلیقه برخوردارباشدوسامانهی زیبا شناسی اش به علت فعالیت امواج افکارهشت ونه ریشتری دلالان محبت دچارتزلزل نشده باشددراین بدلوش ولاشه زاردرانتخاب بدوبدتروبدترین دستش بیش ازهروقت دیگربازاست.بنابراین دراین برهوت معرفت وبازارحراج شرف حدس من اینست که بدترین نامه شایدنامه مردکه چلنبری...
-
آخرین روزها
جمعه 9 آذرماه سال 1386 14:59
آخرین روزها ...ازآن آدمهائی شده بودکه سرانجام پی می برند:"حال که این همه امکان برای دروغ گفتن فراهم است چه لزومی دارد به حقیت بسنده کنند؟" اوبه توده ای ازتکه های نامربوط تبدیل شده بود،پازلی که قطعه هایش باهم جورنمی شدندبه همین خاطربه سوالی واحدجوابهای متعددمیدادمثل خرچنگ ازهفت سرراه میرفت. بنظرمیرسیدپیوسته می کوشدچیزی...
-
حضورگرم سالوادردالی درتذکره الاولیای عطارنشابوری
جمعه 2 آذرماه سال 1386 17:01
حضورگرم سالوادردالی درتذکره الاولیای عطارنشابوری به نظرمیرسدتصاویرزیرکه ازمتن تذکره الاولیای عطارانتخاب شده تنها بانقاشی های سالوادردالی قابل قیاس باشد. _ "رابعه سودای دیدارحق داشت نداآمدکه" تو هنوزدرهفتادحجابی ازروزگار خویش وجَنم دیدارنداری"ولیکن برنگررابعه برنگریست:دریائی خون دید در هوا ایستاده!" _ ذوالنون گفت"به...
-
بوزینگان
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1386 15:09
بوزینگان "جماعتی بوزینگان درکوهی بودندچون شب شدسرمابرآنان هجوم آوردکرم شب تابی دیدندکمان کردندآتش است هیزم براومی نهادندومی دمیدندبرابرآنها مرغی دادمی زدکه این آتش نیست بدوتوجه نمی کردندمردی ازآنجامی گذشت به مرغ گفت رنج مبراینان حرف ترانمیشنوندمرغ سخن اونشنودوجلو ترآمدتابه بوزینگان بفهماندکه آتش نیست اورابگرفتندوسرش...
-
برکه
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 17:05
برکه گفته بود: "دریا باش و ...." گفته بودم : " دریا نیستم برکه ای کوچک بنشسته درکنارجاده ای بی رهگذر، دور و پرت و بی انتها، مغرور به هستی خویش، چشم انتظار یک پری دریائی عاشق که بیاید وخود را در من ببیند"
-
او...
جمعه 11 آبانماه سال 1386 01:27
او... اندیشیدن به اوداروئی بودکه سالیان درازهرروزوشب بی رعایت زمانمندی می خوردم تااندکی ازاندوه مزمنی راکه پیوسته بدان دچاربودم بکاهدودرون آشوب زده وپرهراسم راآرام کنداینکه آیاآن دارواثرمیکردیانه مطلب دیگری است ولی حالاکه دیگرکفگیراین دوستی رابه نازلترین قیمت به ته دیگ جدائی زده به هروسیله ای متوصل میشوم بلکه پایان...
-
فرجام سه خردمند
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386 21:21
".....قصه ی ماندگاروتکراری ِسرنوشت ِمحتوم ِ سه خردمندرابه روزگارِسیاه و ِپراز تباهی ِحکومت جهل وجوروجنون وفساد ِجباران ِکوتاه قد ِتهی مغز نشنیده ای؟؟؟ _یکی راکه ناسازگاروآشتی ناپذیربود وشعرمیگفت وقصه میساخت دررسوائی کوتوله های نوکیسه ی تازه به دوران رسیده ی جاهل_رگ زدند به صبحگاهی زیر بوته ی پیرپرگل نسترنی!!! _دومی با...
-
خیالبافان مدعی نسل ثالث
سهشنبه 24 مهرماه سال 1386 11:50
همه میبدانندکه دریکی از کتابهای کهنه ادبیات ما داستان معروفی ازپسرک ِمشنگ ولوده ومدرسه گریزی وجودداردکه براساس ِآن پسرک آرزومی بکندکردنی که کاش مادرکم می بمیرَدی تا پدرک پری پیکرِطناز غنچه دهان لاشه زلالی مَه وبه رابه زنی می بگیردی گرفتنی آنسان که اورانیزازوی نصیبی آیدآمدنی.ولی ازآنجا که حساب وکتاب آدمی درست مثل...
-
با من بمان
سهشنبه 24 مهرماه سال 1386 10:54
با من بمان شاید شاید دَردَم اندکی فقط اندکی تسکین یابد * با من بمان شاید شاید تبَم اندکی فقط اندکی فرو کش کند * با من بمان شاید شاید هَراسم اندکی فقط اندکی تخفیف یابد * با من بمان شاید شاید اندکی فقط اندکی سنگ ِصبورم باشی * با من بمان شاید شاید اندکی فقط اندکی آسوده تر بمیرم
-
فرق
جمعه 13 مهرماه سال 1386 14:35
فرق عزیزی پرسید فرق فیروزه باخیزران چیست؟عزیزی که به عادت خوی خوش صلح جویش سوال نمیکندیاکم سوال میکندبه دلایلی که صاحب مناعت طبع است ودرایت وذوق ومعنی ودانائی وبی نیازی.این است که با تامل ویاری ازبزرگی چون پل استرمیتوانم به سوالش جواب دهم که در اشاره به کتاب اوهام ِخویش نوشته است:" این کتاب کتاب تکه هاست،ترکیبی ازحسرت...
-
تریلوژی
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 15:19
تریلوژی مدخل _ پایان آن روز،بادسردی درفضای خاکستری شهربرگهای خزان زدهی درختان رابه تاراج میبردوبی رحمانه تن بی پناه آنهارابرهنه میکرد،بغضی راه گلویم رابسته بود،کلاغ بال شکسته ای دورمانده ازهمپروازان مهاجرش به زحمت خودرابه کناره های افق میکشید. اپیزود یک _ ناگهان ملودی های حزن انگیزو فراموش شده ی یک آهنگ قدیمی را که...
-
آغاز سخن
یکشنبه 1 مهرماه سال 1386 15:39
... دردنیاهیچ چیز از روح یک جوان شانزده ساله شاعرانه تر و لطیف تر نیست . بامداد زندگی چون صبح بهار است . هنوز گردش طبیعت نتوانسته است صفا و آرامش آسمانی آن را برهم زند واززیبائی دلفریبش بکاهد ... ( برگرفته ازگل حسرت ازهمین قلم )