سرشک
گفته بودی:
(تادل نسوزداشکی ازچشم نمیچکد)
آن وقتهانمیدانستم چه میگوئی
اماحالاکه ازسوزش جهنمی که به پاکرده ام
نه تنها دلم که جگرم هم میسوزد
باورش کرده ام
توراست میگفتی
وقتی دل میسوزدتنهااشک میتواند
مرحم خنکی باشد
برزخم دلی
که شکسته
وسوخته
ولی وقتی دلی میسوزدوچشم
خسیسی میکندوچون آسمانهای کویر
نمی پس نمیدهد
چه بایدکرد؟
اینرادیگرنگفته بودی
ایکاش بودی ومیگفتی
دلم برای خودم میسوزد
اماتو هم پیغام دادی که:
(دلت میسوزدواشکی نیست)
دلم برای تو هم میسوزد
پس دلت برای من بسوزد
چون دل من بیشترمیسوزد
این بارسهم من ازدل سوختن بیشتراست
salam ba hal bood eyval be ma ham sar bezan
هر قطره ی اشک پاره ایی دل است که از چشم راهی به بیرون یافته تا از قفس دل خود را آزاد سازد و بهای این آزادی سوختن در آتش دل است.
هر جا آزادی هست دلهای سوخته ی بسیاری فدا شده اند
سرشک گوشه گیران را کسی کو هست در یابد؟؟//
چشمم می سوخت
و دلم در فغان بود
اشک گرچه می بارید
ولی حل مشکل نمیکرد
تا بدانجا رسید که اشک نمی آمد
ولی دل می سوخت
آنقدر که به سوختنش عادت کردم
و به تنهایی عادتش دادم
آنقدر که به خلوت تنهاییش عادت کرد
حالا کسی را به تنهاییش راه نمی دهد
گرچه محرم دارم
ولی دلم در بستر تنهایی افتاده است
و سوختن دیگر چیزی نیست که در او هویدا است
این بار دیگر چیزی مثل زخمی کهنه است
که نمک زدنش دیگر فایده ای ندارد
زخم بسته و دلمه شده
رد زخم بر روی دل مانده است
برای دل سوزانت دلم می سوزد
و این رسم دلهای عاشق است
*****************************
سیل سرشک ما ز دلش کین به در نبرد
در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
برای بیشتر دل سوختن
باید بیشتر عاشق بود
آیا تو بیشترعاشقی؟؟