فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

تریلوزی(اپی زود۱)

 

تریلوژی  

(اپیزود یک)

ناگهان ملودی های حزن انگیزوفراموش شده ی یک آهنگ قدیمی را که آن وقتهاباهیجان سوت میزدم به خاطرآوردم که انگاردرذهنم هرکدام مثل حبابهای صابون درمجاورنوربه آسمان میرفتندوبررنگین کمان هریک تصویرمینیاتوری دنیائی جادوئی واثیری وخیال انگیزی نقش میگرفت ومتکثرمیشدکه تصویری تابناک ازتوراکه بدون شک تصورش حتی خارج ازوهم بشراست درذهن من زنده کرد.

تریلوژی

تریلوژی(مدخل) 

یادت هست به تو گفتم برایت یک تریلوژی دارم؟ 

نه!یادت نیست!توزودفراموش میکردی 

گفته اندفراموشکاران عمرطولانی دارند 

اگراین راست باشدمن عمرچندانی 

نبایدداشته باشم 

چون هیچوقت 

فراموش  

نمی 

کنم! 

باری تو تازه رفته بودی که این تریلوژی رابرایت نوشتم 

ولی هیچوقت زندگی وجریان تندامور 

اجازه ندادآنرابه شکلی 

به تو نشان بدهم 

عیب ندارد 

ماهی را 

هروقت 

ازآب 

بگیری 

تازه  

است 

ولی 

نه 

به 

تازگی 

تو 

که هیچوقت کهنه نمیشوی 

هیچوقت کهنه نشدی 

این هفته 

مدخل 

تریلوزی 

ودر 

آینده 

قسمتهای 

دیگرش رابرایت مینویسم 

مدخل _ 

پایان آن روز،بادسردی درفضای خاکستری شهربرگهای خزان زده‌ی درختان راتاراج میکردوبی رحمانه تن بی پناه آنهارابرهنه میکرد،بغضی راه گلویم رابسته بود،کلاغ بال شکستهی دورمانده ازهمپروازان مهاجرش به زحمت خودرابه کناره های افق میکشید 

...

یادت هست؟

یادت هست

یادت هست به توگفتم:"هرکس ازابرگرانباروعطرآگین هستی

بخشنده‌ی بی منتش قطره ای فقط قطره ای باران برکویرسوزان اشتیاق صبرسوزمن بباردخدابانوی رویاهای من خواهدبود"

وتوگفتی:"چراقطره؟من رودخانه ای ازمهرومحبت ازابرمهربانیم خواهم باریدتاکویرتورابه دشت شاداب وسبزومصفائی تبدیل کند."

میگویندآدمهاازکارهای ناکرده شرمنده اند.توشرمنده نیستی؟