فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

یه چیزدیگه...

یه چیزدیگه... 

وقتی امان ازمن بریده میشد.میپرسیدی : 

دنبال چه میگردی وهمیشه جواب این بود: 

هرکسی(به فتح کاف)غمو وغصه های مخصوص به خودشو داره 

منم ازین قاعده مستثنانیستم. 

مسلما هرچه هست چیزجالبی نیست.آدم دق میکنه 

بهت گفته بودم:چیزدیگه ای باید باشه.میفهمی؟ 

این چیزبخصوص هرچه هست برای خودم هم قابل حدس نیست 

ولی باید باشه یه چیز دیگه 

چیزی که برای کسی اتفاق نیفتاده باشه 

چیزی که هرروز باش سروکارنداشته باشی 

لذت نادروناشناخته ای باشه 

گفتی منم اینطورم 

من نیافتم 

تویافتی؟ 

فکرنکنم! 

دلم برای هردوتایمان میسوزد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد