بهاران خُجسته باد
چهارشنبه سوری
"...عاقبت آتش ِهنگامه به میدان افکند
آن همه خرمن خون شعله که خاکسترشد..."
این جشن بزرگ باستانی ومردمی رابه مردم صلح وشادی دوست وطنم
تبریگ
میگویم
زردی من ازتوسرخی توازمن
بخشایش
یادت هست پرُسیدی:"بامتخلفین چه بایدکرد؟"
گفتم:"چون انتقام مشکلی راحل نمیکند،خاطی رابایدبخشید."
گفتی:"آنکه می بخشدرنج نمی کشد؟"
گفتم:"گاهی بخشنده می بخشدنه ازین بابت که بخشوده شده لایق بخشایش است بلکم!ازین بابت که بخشنده مستحق آرامش است ولی به هرحال حکم اینست که میبخشم ولی هرگزفراموش نمیکنم،این تنهاراه جلوگیری ازتداوم خشونت است"
هی!گاگولیان!توکه نبخشیدی درچه حالی؟دلم برایت میسوزد!
خودکشی
آنروزهاهم مثل این روزهاخودکشی زیرپوست جامعه مورمورمیکرد،روزی نبودکه نشنوی کسی خودراآتش نزده حلق آویزنکرده وسم نخورده باشد.
خوب،یادت هست؟آن روزروی یکی ازمرتفع ترین یالهای پریشان زاگروس میرفتیم ومیرفتیم،روبه بالا،کوه ماوماکوه شده بودیم.ازخودکشی میگفتیم وحکم همیشگی من که:
"وقتی زندگی تابع آنچنان قوانین پستی شده باشدکه ریسمان صبررابِبُرَدخودکشی به عنوان خروج ازدریچهی اضطراری خانهی آتش گرفته قابل توجیه است."
گفتی:"این که ساده است."
رسیده بودیم به لبهی پرتگاهی که اگرقوچی درفرارازدست عقابی ازآن سقوط میکرد،تکهی سالمش میشدگوشش!
گفتم:"به همین سادگی،خیلی هامیخوان توبمیری.اگه میخوای بمیری کارسختی نیست میتونی ازهمینجا خودتو بندازی پائین ولی خوب این سبب میشه که اون خیلیا ذوق زده بشن.اگه میخوای نمیری نمیر،این اون خیلیارودق کش میکنه.این سنت دیرپای گلهی گرگهاست!"
خندیدی،نخندیدی؟این روزهاهم میخندی؟!دلم برایت میسوزد!
سرچشمهی نادانی
یادت هست آن روز"یارو"رادلسوزانه"نادان خواندی وگفتی بیچاره نمیفهمد،نادان است!
گفتم:"دلسوزی برای نادان نوع خاصی ازابلهی است"
گفتی:"یعنی نادان رااگرکمک کنی دانا نمیشود؟"
گفتم:"نادانی نبوددانائی نیست.که پرتوئی ازروشنائی دانائی به او بتابانی مشکل حل شود.نادانی کوهی ازدلایل شیطانی برای توجیه جنایاتی که مرتکب میشودپشتوانه دارد.نادانی ازتاریک ترین عرصه های هستی برای درهم شکستن کمردانائی نیرومیگیرد."
گفتی:"نمونه ای ازکارکرد این نادانی داری؟"
گفتم هیتلرمیگفت:"نبوغ یک رهبردراین است که بتواند همهی نفرتهاوکینه هارادروجودیک دشمن واحدمتمرکزکند!آیا به نظرتوفجایعی که هیتلربا تکیه به چنین باوری گردنگیرمردم دنیا کردبه عقل جن هم میرسد؟"
هی رفیق ازگفتن این حرفها مدت زیادی نمیگذرد.چه میکنی؟هنوز هم دردنیادارندبا ترفندهیتلری دنیارا ویران میکنند.تو ویرانی را دوست داری؟دلم برایت میسوزد.
رباعی
به دنبال یافتن نام شاعرِرُباعی زیر:
جزراه قلندروخرابات مپوی
جزباده وجرسماع وجریارمجوی
پرکنقدح شراب ودرپیش سبوی
می نوش کن ای نگاروبیهوده مگوی
رفتیم خانهی پدربزرگ سراغ ِکتاب"ترانه های خیام"تالیف صادق هدایت،یادت هست ازمقدمهی آن که یکی ازمدرن ترین شیوه های تحقیق ونقد وپژوهش ادبیست چقدرلذت بردیم؟باری نتوانستیم این رباعی راآنجا بیابیم که بگوئیم به خیام تعلق دارد.بعدترپدربزرگ گفت:"شاعرش خیام نیست بلکه آدم سنائی ایست."یادت هست وقتی فهمیدیم سنائی وخیام دریک زمان میزیسته وهمدیگرراهم میشناخته وسابقهی دوستی هم داشته اندچقدرخوشحال شدیم؟هنوزکه هنوزاست به دنبال رباعی هرشاعری میگردم ودفتری دارم که باب دلهایشان رادرآن مینویسم.توچه؟توبه جای رباعی پول جمع میکنی راستش رابگومثل من ازذوق وشوق ِفهمیدن مست میشوی؟