فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فرق

فرق

عزیزی پرسید فرق فیروزه باخیزران چیست؟عزیزی که به عادت خوی خوش صلح جویش سوال نمیکندیاکم سوال میکندبه دلایلی که صاحب مناعت طبع است ودرایت وذوق ومعنی ودانائی وبی نیازی.این است که با تامل ویاری ازبزرگی چون پل استرمیتوانم به سوالش جواب دهم که در اشاره به کتاب اوهام ِخویش نوشته است:" این کتاب کتاب تکه هاست،ترکیبی ازحسرت ورویا هائی که کامل به یادم نمانده اند"واضافه کنم ازخویش که فیروزه پاره ای بریده وخون چکان از پیکرطناز خیزرانی است که سربرکشید ازدل نیلوفرآبی هم به یاری ومددبی نظیر همان عزیز به آهنگی آرام وپُرتانی تکه هائی وبه یاد مانده هائی از رابطه هائی برخوردهائی کشمکش هاوجدل هائی ورخدادهائی پُر التهاب ازدلتنگیهای حاصل ازکردارآدمی که عمق جان میگزد با ضرب آهنگی ملودرام وار یا تراژیک از آنچه هائی که ازدست رفته است وبازخلق ِافسردگی های عبوس وعبث،عصاره بغض هائی که سالیان درازبسته راه گلورابخش های ناچیزی ازاندوه ماندگاری که اگر چه هریک آغازومیانه وپایان خود داردولی در کل حکایت دامن دراز خود ویرانگری قطعات واقعی ولی ابرآلود پازل یک روح از اسارت گریخته آزادولی نابسامان وسرگردان باعزم جزمی پایداربه قهررفته ناسازگاروآشتی ناپذیر ومغرور وبه انگاره خویش گاه وگهی قابل توجه وچه بسا دوست داشتنی ومخلص کلام نغمه های مرغی تنگ حوصله دردام هستی که خوروخفت وخشم وشهوت راضیش نداشته است که رضایت را انگاره آگاهانه توقف حیات میداند.به سنت کهن داستانهای عاشقانه،عشق وبهائی که هرکس باید بابتش بپردازد ویا پرداخته است.  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ژانوس جمعه 13 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:38 ب.ظ http://kheyzaran.blogsky.com

نظر محسن م ب
جوانی در بعداز بیست و سه قامنت نهاده بودند که اینها چقدر خودشان را تحویل میگیرند. عرض کردیم اگر خودمان را تحویل نگیریم چه کسی را تحویل بگیریم؟
نمره شما الف است. خیالتان راحت باشد. راستی شما در کارنامه تان نمره ب هم داشته اید. به یاددارم در عنفوان جوانی یکی دوبار این اتقاق برایتان افتاد . یا جسارت کرده و سخن هزل بر زفان راندم؟

پاسخ ژآنوس

قربان آن زفان شیرین ولطف وصفا نمره چیست ما از چهارزانو نشستن در محضر شما به قدر کفایت محظوظیم نمره هم ندهی ندادی که همیشه از شما ما الف گرفته ایم وسرافرازیم به شاگردی شما میدانی درد بی درمان این جوانک ها یکی ودوتا نیست بلکم صد ها وهزار هاست ودر بعضیشان به شماره هم درنمی آید صرفنظر از عده ای از ایشان که دست پرورده ی دود چراغ خورده های قدیمی هستند بقیه نه عشق میشناسند نه دشمنی مگر ندیده ای ستیزه را با مهر پیوند میزنند بهشان عشق بورزی لوچه پیچک میکنند گوششان را بگیری قمیش می آیند چون باران بیاید درشان بگذاری خیش میشوند تویشان بگذاری قیل وقال میکنند.به هر حال وبلاگ ووبلاگ نویسی شک نکن که هر کس واکنشش نسبت به آن بستگی به این داردکه خود را در آن آینه ی تابناک چگونه دیده اند خوش آمدن یا بد آمدن از آن وحتی بی تفاوتی نسبت به آن مععععععععنننننننننییییییی دارد یک آژانس ارزشیابی است که دوغ ودوشاب را از هم جدا میکند

سارا جمعه 13 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:48 ب.ظ http://sogande-eshgh.blogsky.com

من باید فرود آیم
نباید بنشینم
سالهاست ،از آن لحظه که پر بر اندامم رویید
و از آشیان ، از بام خانه پرواز کردم
همچنان می پرم، هرگز ننشسته ام،
و دیگر سری نیز به سوی زمین و به سواد پلید شهر ها
و بام های کوتاه خانه ها بر نگرداندم،
چشم به زمین ندوختم
پروازی رو به آسمان
در راه فلک
و هر لحظه دورتر و بالاتر از زمین
و هر لحظه نزدیکتر به خدا!!
"دکتر علی شریعتی"

باشه

پیمان جمعه 13 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:57 ب.ظ

آدمهایی که رنج دیده اند،سالهای بیشتری زندگی کرده اند،مردم ِگوشه گیرنه تنهاهمه چیز ِدنیارامی شناسند،
بلکه نظاره گرو،داور ِدَوَران ِچرخ ِدنیاهستند.

آنکه حرمت حریم گوشه گیران دارد و با گامهای آرام کبوتر ی ره آشناآنهم درخواب دخترکی تازه به صبح بلوغ گام نهاده آنسان نرم وبا احتیاط که شیشه ی تنهائی گوشه گیر را نشکند باید صاحب روح بزرگی باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد