فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

پایان کارپائیز

پایان کارِپائیز

زمین ِنمی باران خورده،بوی خاک ِتازه‌ی شخم شده،آسمان ِگرفته وابرآلود،فضای محووبُهت زده‌ی خاکستری اندودوبرگهای فروریخته‌ درختان ِمغموم ِسربه فلک کشیده ‌ی عریان ولرزان ِمحزون ِبی برگی بصدهاهزارلون ِپرِطاووس درنجواهای جگرسوزوگله مندازتاراجگری جانشکارِپائیر‌ی بسااندوهبارکه دیگردیرگاهی است پای اصرارفشرده ودندان ِکین خواهی فشرده برجگرِخونین ومجروح درتقلای بقای خویشِ ِازنفس افتاده‌ی درگردش پرملال وملول ِچرخ ِفلکی دردایره‌ دلگیربلاخیزِمینائی،زمزمه،جویباروهیاهوبانگ ِپررازِنهفته درگیج سری باد ِپرغروردرکرشمه‌ی افق به طنازی ودلبری خویش باتوده های ابرِگران بارودشت ِبی منت ِگشاده دست ِبیکران وهوای پاک وتازه وروحبخش و"کلاغی که پرید ازفرازسرماوفرورفت دراندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد"ومن به یاداو مبهوت ِکارجهان ِدرهم وبرهم ِ به جهل سمرشده‌ی یکسرشترگربه گشته‌ی دغاودغل واندیشناکی ودلواپسی زمستانی که به هرحال درپیش است.

 

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ادیسه جمعه 30 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 ق.ظ http://golarghavan.blogsky.com

نوشته های شماهمیشه زیبا،باطراوت وعمیق است.
اماگاهی بعضی ازآنهاخنجی سوزناک برجگرخسته
می زند،ومن میدانم آن لحظاتی که قلمت رااینگونه
برصفحه ی سفیدکاغذبه رقص درمی آوری بتمامی
زیبائی خودرابه رخ می کشی،چرا که باخواندن سطر
به سطرآن مخاطب اهل دل خودرادرجای غریبی احساس
میکند که لحظه ای می سوزدازعطش وگرماودرهمان حال
یخ می زندازسرما.
همه چیز گاه اگرکمی تیره مینماید...
بازروشن می شودزود
تنهافراموش مکن این حقیقتی است:
بارانی باید،تاکه رنگین کمانی برآید
ولیمو هائی ترش تاکه شربتی گوارافراهم شود
وگاه روزهائی درزحمت
تاکه ازما،انسانهائی تواناتربسازد.
خورشیددوباره خواهددرخشید،زود
خواهی دید.
شعرازکولین مک کارتی

ادیسه عزیز

من باید بدون شک آدم خوشبختی باشم که نوشته ناچیز من آنچنان در شما اثر میکند که زیبا ترین وپرمحتواترین کامنتها را برایم مینویسی وبی اندازه مرا خوشحال میکنی شعر مک کارتی را نمیدانم کجا دیده بودم وحالا که مجددا آنرا دیدم بسیار شادمانم کرد آری من هم باوردارم که بالاخره خورشید خواهد درخشید باوردارم که مارنج میکشیم تا تواناترشویم میدانم وباوردارم که بالاخره هر لیموی ترشی شیرین خواهد شد آری میدانم که تیرگیها از بین خواهد رفت وشی یلدا هر چه هم طولانی باشد به خورشید تابناک خواهد انجامید

با احترام اشتیاق ومحبت فراوان

سحر شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:23 ق.ظ



زبان ناطقه در وصف شوق ما لال است

چه جای کلک بریده زبان بیهوده گوست

نازنین دختر قبیله

صدها دبیر قلم زن لازم است تا اندکی فقط اندکی از خوبی شما را بازگوید

کلک تو بذریده زبان نیست خوشا کلکی که تو به دست بگیری

با احترام ذوق شوق ومحبت بی پایان

ژانوس شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:05 ب.ظ http://kheyzaran.blogsky.com

استاد عزیز و پدر بزرگوارم ضمن عرض سلامی مخصوص و سپاس فراوان از اینهمه لطف و مهربانی شما نسبت به دخترک ساده و ناقابلی مثل من، باید اعتراف کنم که این متن زیبا و اسرارآمیز آنچنان تاثیر شگرفی بر روح و جانم گذاشت که بارها و بارها خواندنش نه تنها از لطف آن کم نکرد بلکه هرچه بیشتر از اینهمه لطافت و زیبایی و ذکاوت در عبارات و تشبیهات لذت بردم.

دوست دارم در دامان جذابیت معماگونه و اسرارآمیزش و در امواج نگاه عمیق و بی انتهایش آزادانه غوطه ور شوم.آنگاه است که خواهم توانست به این لحظه ی درگذر بگویم:درنگ کن! بایست! تو بس زیبایی!

شب یلدای گرم و قشنگی رو براتون آرزو میکنم

سحربانوی عزیز وگرامی

پاسخ
باید از هوشی سرشار دقتی بی نظیر وسامانه ی زیبا شناسی در خورتوجهی برخوردار بودتا توانست از خلال نثری طوفانی زیبائی و.لطافت طبع را دریافت باید چون شما منشی والا داشت تا اندوه دیگران را فهمید
باید چون شما شجاع وفهیم بود تا از کاه به کوه رسید باید از تبار دانشیان بود تاکوچکی چون من را دید باید چون تو بخشاینده بود تا نقصانهای مرا نه تنها ندید بلکه درآن رگه هائی از زیبائی یافت آخر این قلم چگونه میتواند جوابگوی محبت های شما باشد چگونه بتواند؟؟؟؟منهم برای شمایلداهای خوبی آرزومیکنم که در راهند درضمن در خیزران لینکی پراز اسا ام اس های خوب هست به اسم اس ام اس جوک عشقولانه اگر وقت داشتی بخوان وبخند وشاد باش در ضمن لینک آ» در ستون روزانه های خیزران هم هست


با احترام اشتیاق ومحبت فراوان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد