فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

دل نوشته

دل نوشته!

چی؟؟؟فراموش کنم؟؟؟

این کلاه گذاشتن سرِفرزندِبرومندِخردنیست که ازیک پسرک ِشرقی ِدرون نگرِعمیق ِلجوج ِتک منو ِیک دنده‌ی معجب ِخیره رای ِسرتیزِسبک پای که هردم هوسی می پزدوهرلحظه رایی میزند وهرروزیاری می گیردکه بی عشق وعاشقی وی را زندگانی ممکن نباشدباآن ذخیره‌ی واژگانی غنی حافظه‌ درخشان ِحساس وحسود که پیوسته غبارِوهمی دردل واندوهی درچشمان وداغی نفس ِتب داروآه های آتشین که لبهایش راسوزانده وبایک جغرافیای خیال بی حدومرزِبیکران ِانسانی که به فراوانی وپیچیدگی طبع ونظر چون پیاز لایه برلایه وپوست برپوست فرزندروز وروزگارِناسازوناهمواری است که سراسرتاراج خزان است درنکبت ودربدری ِبغض آلودِستاره هاواشک ریزان حزن انگیزشبنم درچروک خوردگی آئینه هاگیرم نه در واقعیت ِعریان که دررویائی وسوسه انگیزازاوبخواهی که فراموش کند؟؟؟وندانی وقتی فراموشی روی دیگرِسکه یادآوری است وقتی درهندسه‌ی فضائی ِذهن فعل وانفعال فراموشی برمداریادآوری میچرخدفراموش کردن چه ادعای بیهوده ای است ؟آخرچگونه میتوان قطارِافسارگسیخته یادگیری راوادارکرد تادرایستگاهی به هربهانه ای بایستدتا تو بسته های خاطراتی را که ازموزه‌ی تخریب شده ای ربوده ای پائین بیندازد؟؟؟تازه آنهائی که سرشان به تنشان می آرزد میگویند:"می بخشم ولی ولی ولی فراموش نمی کنم!"

 

نظرات 2 + ارسال نظر
ادیسه جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:55 ب.ظ http://golarghavan.blogsky.com

خاطرات رنجهای آدمی است،یابدیگرسخن انگیزه ی حسرت و
افسوسهاست.ودرگذرتاب سوززندگی که تازیانه ی یغماگر گذر
عمرمجال نفسش نمی دهد،ای کاش می توانستیم گذشته ها و
خاطرات شیرین وغم انگیزش رافراموش میکردیم.اماهیهات
که زندگی ماجزمشتی خاطره نیست، ومامیرویم تا به خاطرات
خودبیفزائیم

ادیسه عزیز

درست است یکی از اساسی ترین وجه خاطرات ایجاد حس (نوستالژیکـ)
در آدمی است که ریشه در اعماق دارد واز دگر سو اما قدرت تداعی معانی در سیستم سلسله عصب آدم کار همپائی ما با خاطرات را محکم میکند این است که فراموشی کار ساده ای نیست واثر به خاطر آورده ها کمتر از غذای روزانه نیست تنها کسانی از کمند خاطرات مگریزند که از خود خاطرات خوشی به جا گذاشته اند وگرنه آدمهای فریبکار به هر حال به مناسبت استعداد انسانی خویش در چنبره خاطرات یعنی بدی هائی که کرده اند باقی میمانند واین شاید شکل قابل قبول وملموسی از تبیین جهنم باشد.

با احترام

سحر شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:46 ب.ظ

ولی فراموش کردن مثل خندیدن بر هر درد بی درمان دواست!
آیا گنجه ی قدیمی و غبار گرفته ی خاطرات را نبایستی هر چندوقت یکبار گردگیری کرد؟
بهتر نیست هر بار که با یادآوری گذشته،قسمتی از زندگی خود را در آیینه ی خاطراتمان میبینیم تصویر شفاف تر و زیباتری را نظاره گر باشیم؟
اگر در موزه یک کاسه ی سفالی یا گلدان شکسته را با کلی تشریفات به نمایش میگذارند به سبب قدمت و باریست که از فرهنگ باستان به دوش میکشد والی بسیارند آثار زیبا و ارزشمند منحصر به فردی که دیدنشان چشم را جلاست!
پس چرا ما باید چهره ی موزه ی خاطرات خود را با یک مشت تصاویر شکسته و بی ارزش از افراد و وقایع چندش آور و تلخ زشت و نازیبا نگه داریم؟ که البته در آن صورت بهتر است آن را سمساری خاطرات بنامیم!!

جسارت و احتمالا بی ادبی مرا ببخشید.
با آرزوی سلامتی و نشاط شما

نازنین سحر عاقل و گرامی

آنچه را که در بیان ضرورت نفی کهنه پرستی بیان کرده ای برایم قابل قبول است به راستی که هیچ عاقلی راضی نمیشود عقده ی سرطانی گرانبار خاطرات وتصاویر زشت ودردناک وسنگین وطاقت سوز زیر پوستش راازین سو به آنسو بکشد شکی نیست که بایدسعی کند از دستش خلاص بشود وتازه تکلیفش بعد خلاصی معلوم نیست به همین ترتیب میتوان اشیا یا اثاثیه های در خور سمساری را دورریخت وکمدرا از اشیا نا لازم ونازیبا پاک کردولی آنچه در خاطرات است یک سر همه خوب یا یکسر همه بد نیستند چه بسا لابلای کهنه پاره ها چیزکی باشد که تو هنوز به آن دلبستگی داری اگر در یک کمد بشود خوبها را از بد تفکیک کرد وخوبها را حفظ کرد در مورد انسان این امر اگر غیرممکن نباشد دشوار است بخصوص وقتی که فراموش شده از آنچه که حق توست بیشتر صدمه میبیند بله من فراموش میکنم وخلاص میشوم ولی او میمیرد وگرنه اگر دیدار استثنا باشد جدائی یک قانون است قانونی که انسانهای بزرگ هیچوقت از آن ابا ندارند چه که روزی نوشته بودم که همیشه بزرگی انسان به داشته های او نیست بلکه این بزرگی میتواند مربوط به چیز هائی باشد که کسی از دست داده است نهایتا

هر که خواهد گو بیاید هرکه خواهد گوبرو
کبرونازوحاجب ودربان درین درگاه نیست
به علاوه دل نوشته نه به محتوای معنی پذیر در بدی یا خوبی فراموشی بلکه به عنوان تاکید بر روانشناسی فراموشی نوشته شده که به انگاره ی من اصولا فرایندی بس دشوار ودر موارد ی غیر قابل اجراست ونباید محتوای آن در هیئت خواست های فردی بلکه در کلیت انسانی مورد توجه قرار گیرد از بحث های جدی بسیار لذت میبرم وامیددارم که کامنت ها در این را ستا باشد

جسارت شما قابل ستایش ادب شما قابل احترام است
که سحر قبیله ای بی هیچ گفتگوئی پس
بهترین آرزوها را در طبق اخلاص تقدیم میدارد

با احترام فراوان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد