شال سبز
بعدازتوهمه اش سرم رادرشال گردن سبزی فرومیبرم که بوی تورامیدهد.
نمیدانم بوی خاک میدهدیابوی خوش اطلسی های پدر.هرچه هست این شال سبزعزیزترین چیزیست
است که درزندگی دارم.
وای که دلم برای خودم میسوزد.
به خودم میگویم:
(خاک برسراو که لایق تونبود نه خاک به سرمن که دلم راحرام اوکردم)