فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

باهم چگونه باشیم؟

باهم چگونه باشیم؟ 

یادت هست گفتی: 

(باهم چگونه باشیم؟

گفتم: 

(ماروی زمین این گوی گردان چون موشی درقفسی گرفتار 

آمده ایم.راه نجاتی هم نیست.نمیدانیم صاحب قفس کی خواهدآمد 

ولی خواهدآمدوبالاخره دمپائی را به ملاجمان خواهدکوباند 

وکارراتمام خواهدکرد.البته قدری پنیرآن گوشه هست.بهتراست 

ازآن بخوریم وبادیوارهای قفس خودراسرگرم کنیم

گفتی: 

(غم انگیزاست.نیست؟

گفتم: 

(ازغم انگیز هم غم انگیزتراست.مادرسرمای سوزان زمستان سرگردنه 

به اسارت مشتی دزددغل پست پلشت گرفتارآمده ایم. 

راهی جزاین وجودنداردکه نسبت به هم حس همدردی 

داشته باشیم

گفتی: 

(آدمهائی که سرشان ازتو بیشتر به تنشان می ارزد 

درین مورد چه گفته اند؟

گفتم: 

(تا دلت بخواهدکله گنده هادرین مورد 

حرف زده اند.ادگارمورن میگوید: 

پیغام وبشارت این است که بگویم: 

باهم برادرباشیم.نه برای اینکه متفقانجات خواهیم یافت 

بلکه بدین جهت که همگی ازدست رفته ایم.واین تقریبا همان 

چیزی است که بودا میگفت: 

حال که همه دستخوش دردومحنت ایم پس برهمدردان مان 

شفقت کنیم ورحمت بیاوریم ودل بسوزانیم

گفتی: 

(فهمیدم

چه شد؟دریچه ای ازباغ هزاردرشفقت به روی کسی گشودی؟ 

دلم برایت میسوزد!

 

اپیکورچه میگوید؟

اپیکورچه میگوید؟ 

گفتی: 

(اپیکورچه میگوید؟آدم فاسدی بود؟

گفتم: 

(اپیکوفیلسوف بزرگی بودنادانسته اورا فاسد میخوانند 

این فیلسوف شهیریونانی مبتکرفلسفه ایست که لذت را 

فرمانراوای بشردانسته معتقداست که تمام مساعی مابرای 

درک لذت بکارمیرود.ولی مقصوداواستغراق درلذات جسمانمی نبوده. 

وغرض فیلسوف پرورش روح وتقویت فضیلت وتقوا بوسیله ی 

لذت بوده است ونسبتی که به غلط دایربرترویج 

وتشویق لذات پست شهوانی به اپیکور 

میدهندواورابه هذرزگی وفساد 

معرفی میکنند صحیح نیست)  

گفتی: 

(بیا اپیکوری باشیم

گفتم: 

(من هستم

چه شد فلسفه ی اپیکوررا دریافتی؟ 

دلم برایت میسوزد

فرانس فرانس فرانس

فرانس فرانس فرانس 

غروب که ازدانشگاه بیرون آمدی کتاب تاریخ بیهقی دردستت بود. 

گفتم: 

(فرانس فرانس فرانس

گفتی: 

(آن راخوانده ای؟

گفتم: 

(آری وباره وبارها

گفتی : 

(فرانس فرانس فرانست برای چیست؟

گفتم: 

(آناتولفرانس!پادشاه بی تخت وتاج ادبیات فرانسه

گفتی: 

(اون چه ارتباطی با بیهقی دارد؟

گفتم: 

(میگوید:(تاریخ داستان وحشت انگیزی وبشر حیوان شروریست)فهمستی؟

گفتی 

(نه

گفتم : 

(برو داستان چگونگی بردارشدن حسنک وزیرراازقلم 

ابوالفضل بیهقی بخوان تا بدانی آناتول فرانس چه گفته

چکارکردی؟خواندی؟فهمیدی؟ 

باورم نمیشود.دلم برایت میسوزد.

چه بایدکرد؟

چه بایدکرد؟ 

آن روز  

گفتی: 

(چه بایدکرد؟

گفتم: 

(تاجهان جهان بوده  

وانسان انسان.این یکی از پرسشهای اصلی واساس آن هم بوده 

هرکس به گونه ای به آن جواب داده ولی من جواب دوینی به این 

سوال را میپسندم

گفتی: 

(چه گفته؟

گفتم: 

(گفته): 

...نالیدن/زاریدن وگریستن اعمالی زبونانه اند 

دل قوی دارودرجاده های سرنوشت گام بگذاروباری 

راکه قرعه ی فال بردوشت نهاده برگیروآنگاه چون من رنج بکش 

ودرخلوت بمیر... 

چه میکنی؟کجائی؟چرااینقدردوری 

دیگرصدای قدمتهایت راهم نمیشنوم 

چه کردی قدم  به جاده های سرنوشت 

نگذاشتی؟ 

دلم برایت میسوزد!