فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

رونق طنز

رونق طنز

یادت هست وقتی ازطنزعبیدزاکانی برایت میگفتم چقدرخندیدیم؟

آن روز

پرسیدی:"چه وقت درجامعه ای طنزرواج پیدامیکند؟"

گفتم:"هنگامیکه فرهیختگان وفرزانگان،صاحبان فکرواندیشه وقلم درمحاصره‌ی ابلهان بی لگام وزنگیان مست صاحب تیغ قرارمیگیرند،یگانه راه مقابله ای که باقی میماند طنزاست"

حالاازخودت پرسیده ای:"چرااین روزها این همه طنزقوت گرفته؟"

میدانی روزانه چه تعدادجوک ازطریق پیامهای کوتاه سه سوتی درشش بوقهای مردم جابه جا میشوند؟

چه تعدادازین طنزهامستقیما به پوزه‌ی تومیخورد؟

دلم برایت میسوزد!

قله ی زندگی

قله‌ی زندگی

یادت هست گفتی:"قله‌ی زندگی کجاست؟"

گفتم:"جواب این سوال راازنیکوس کازانتزاکیس،ادیب ِبلندمرتبه‌ی یونان یادگرفته ام آنرابرایت میگویم"

واضافه کردم:

اونوشته بود:"مردی سالهای سال درمسیرشطی شناکنان فرودمی آمد،ناگاه احساس کردکه به آبشاری رسیده است وهمین دم است که آب اورابه کام خودفروببرد،بازوان خودراصلیب واردرهم انداخت وبه "آوازخواندن" پرداخت،این برترین قله ایست که انسان به آن تواندرسید."

به هرروی باید بدانی این ادیب خالق"زوربایونانی"است

اولین ملاقات

اولین ملاقات

یادت هست پرسیدی:"پیش ترمردم دراولین ملاقاتشان چه کارمیکنند؟"

به توگفتم:"بهترین جواب راکودکی به این سوال داده که بدون کم وکاست آن رابرایت میگویم"

کودک گفته بود:"دراولین ملاقات آدمهافقط به هم دروغ میگویندومعمولا همین کاربه اندازه‌ی کافی علاقه مند شان میکندتاسراغ ملاقات دوم بروند"

یادت هست؟دیگرادامه ندادیم،ولی ایکاش پیش می آمدومیگفتم که سوتفاهم بیش ازهرچیزی حتی دروغ گفتن سبب فروریزی دوستی ها میشود،کافیست دقت نکنی وتفاوت بین چقدروچه تعدادراتشخیص ندهی.ببین درگفتارزیرچه تفاوت فاحشی بین چقدروچه تعدادوجودداردمن درپیامک زیرنوشته بودم چقدروتوفهمیدی بودی چه تعداد.

"به من بگوچقدردوست داری تابه توبگویم چقدرخوشبختی"

اگرچقدرقیدمقداروچه تعدادقیدتعدادباشد.معنی گویش من میشودکه به من بگوچقدردنیارادوست داری تابه توبگویم چقدرخوشبختی وقتی توچقدررابه جای چه تعدادمیگیری معنی این میشودکه به من بگو چه تعداددوست داری تابه توبگویم چقدرخوشبختی.واین نمونه‌ی بارزسوتفاهم است.

برای درک فاجعه ای که سوتفاهم بوجودمی آوردبایدبروی سوتفاهم آلبرکاموراهم ازبنیان بخوانی بفهمی،ولی دیرنشده؟نه،چون آدمی بفهمدوبمیرد(دورازجان تو)بهتراست تانداندوبمیرد.به هرحال ما اگرندانستیم چراآمدیم بایدبدانیم چرامیرویم.اگربرای آمدن بهانه ای نداشته ایم برای رفتن بهانه فراوان است.

                    

معیارسنجش

معیارسنجش

یادت هست گفتی:"ایکاش همه چیزمثل فلصله ووزن معیارهای سنجش مشخص داشتند.درآن صورت مشکل بین آدمها کمترمیشد."

گفتم:"این امکان ندارد!بزرگی وعظمت وارزش بعضی چیزهارا نمیشودبازیادی حجم ووزن واندازه وتعدادآنهااندازه گرفت،گاهی یک نگاه،یک لبخندباجان آدمی برابری میکند،سهل است تازه دلت میخواهدصدجان داشته باشی تافدای تک تک آنهابکنی"

گفتی"والاترین ارزشهاراچگونه معین میکنند؟"

گقتم:"بالاترین ارزشهابه آن چیزِکمیاب وگرانبهائی تعلق میکیرد که هموز قیمتی برایش بیان نشده است"

جالاچی معیارسنجش همه چیزبرای تو کیلونیست؟هست !عوض قلی کردان وزیزکشورباسنک کیلومدرک تحصیلی خریده است دلم برایت میسوزد

خودکشی تنها فرصت بی چونوچرا!

خودکشی تنهافرصت بی چون وچرا!

یادت هست گفتی:" همیشه همه‌ی فرصتهاازدست میرود!"

گفتم:"بله همیشه همه‌ی فرصتهاازادست میرودولی فرصتی هست که کمترازفرصتهای دیگرازدست میرود،فرصت ِناب وپایداری که بیشترازهمه‌ی فرصت هاباآدمی است واصیل ترین حق انتاب ماست"

گفتی:"کدام فرصت؟"

کفتم:"خودکشی!"

چشمهایت ازحدقه زده بودبیرون وعضلات ِصورتت جمع شده بود.گفتی:"چطور؟؟؟"

گفتم:"خودکشی مثل ِشکلات مرموزیست که درجیب ِشلوارت داری،هربارکه دست توی جیبت میکنی که چیزی رادرآوری یاحتی ازروی شلوارت آن را لمس میکنی همیشه هوس ِخوردنش هست تادرانتهای دلشوره هاونگرانیهاوترسهاوناامیدیهایت باورت بشودکه هنوزراهی هست وحقی که اگرچه بازهم به مساوات تقسیم نشده ودرقاموس برخی ازآدمیان موانع کشنده تری داردامادرنهایت ازآن ِتوست وهیچ باوروتقیدی نمیتواندآنرا برای همیشه از توبگیرد!"

تو،رَم کردی همچنان که حالارَم میکنی ولی دَرک ِاینها نیازبه فهمی داردکه آن فهم تورامیبردبه جائی ازهستی که نبض ِزندگی میزند.به نبض ِزندگی نزدیک شده ای؟من که دلم برایت میسوزد!