آنالیزیک کامنت(3)
پیشگفت:
گفته شد:که مخاطبین این دورازنوشته های من آن موجودهیستریک "آنچیزرادیده وکدورانادیده واین"مشنگ به قول خودش"آرام ولی بی حوصله" نیست ازیراکه:
چاک حمق وجهل نپذیردرفو
تخم حکمت کم دهش ای پندگو
بلکم که!عرض اندام چنین ره گم کردگانی بهانه ایست برای نقدجهل!اما خوشحالم که تنهاباتابانیدن بارقه ای ازحکمت ومعرفت به دنیای بی روح هم آن وامانده ودرماندهی عشق وهم این مشنگ ریش درآسیا سفید کرده
آنچنان مفیدفایده بودستی که آن راازمالانیدن به"الف بامداد"وین دیگری راازموس موس به دنبال"سهراب سپهری"به میدان تحرک کشانده وبه زندگی های "دوودی=کرموار"آنهاجنبشی بخشیده
من عطای آن عورت تشنه لب زرددندان وخشکیده پستان رابه لقایش بخشیده ام ولی ازآنجا که این مشنگ "آرام وبی حوصله"را مخرجی میدانم که چنان مدفوعاتی صادرمیکندوی رامشت نمونهی خروارگرفته بدان خواهم پرداخت.این مشنگک اخیراپستی انتشا(ریده)که همگان را به خواندن آن دعوت میکنم وسرفرصت به آن هم خواهم پرداخت.آن اظهارلحیه با آن ادبیات لاغرایدئولوژی زده وخواروبی مقدارپرور مطبوعات زردیش ازنظریک خبرهی کارتائید عرایض بنده است.
نظربه اینکه کامنت چنین مخبط کم سوادی ازنظم برخوردارنبودبرای سامان دادن به نوشتارخودم سعی کردم با انتخاب بندبندآن به آنها بپردازم چه اگربه همان ترتیب که اونوشته بود منهم ازاوتبعیت میکردم درک مطلب دشوارمیشد اکنون آن مشنگ کامنت را تمامی انتشا(ریده)منهم درپایان کارقول میدهم به بندبندآن پرداخته باشم.وسرآخرآن رانیزمنتشرخواهم کردکردنی.بنابراین نیازبه تغییرکثافتکاری مشنگ نیست دریدگیهای اوبقدریست که انگشت به هرجاکه بیندازی بدون شک به جائی درخورمادهی خام ادبی قرارخواهدگرفت گرفتنی
تاسیه رویس شود هرکه درو غش باشد.
خوشحالم که قرشمال ته کشیده ذوق موضوعی رابرای راه اندازی پست جدیدیافت امابایدفکری برای هفته هائی کندکه پیوسته می آیندومن میدانم آدمی مثل او که باید زوربزندزوربزندتاچیزی ازو درآیدپایان زمان هرپست برای نوشتن پستجدیدچه به روزش می آید.!
مشنگ آق منگول یالقوزآبادی میپرسدبه من محبت داشت چه شد که همچی شد؟(نقل به مضمون)من همین حالاهم اورا دوست دارم حرف من اینست که تودچارته کشیدگی نوشتارشده به ادبیات مطبوعات زردروآورده درپی مشتری جمع کردنی حرفهای گنده ترازدهان خودمیزنی من کامنت تورا آنالیزمیکنم کامنت توراپست نمیکنم ولی تو کامنت حسین راپست کردی چون دچارته کشیدگی شده ای.
درضمن عنوان پستی که مشنگعلیشاه انتشا(ریده)"ازماست که برماست"می باشد که باید به ایشان گفت:متاسفانه توهم آنچیزرادیده ای ولی کدوراندیده ای
جان گرگان وسگان ازهم جداست!
به همه چیزت وبه همه چیزش خواهم رسید به از"برای فردایت" هم رحم نخواهم کردعلت تعطیل کردن آنراهم وناگهان" بابال تیرخورده پریدن" خودرافرضیدن هم خواهم پرداخت پرداختنی .درک سوزش حاصل ازآتشی که زیردُمب ِ اوونوشادری که نمیدانم به کجای توفروشده بررندان پوشیده نیست.راستی درارجیفی که تازه نوشتی.ازعلوم "معلوم ومجهول" حرف زده ای.دزدناشی به کاهدان میزندهالودرتمام دنیاعلم را به معلوم ومجهول تقسیم کرده اند؟میدانی پاره پورگیهاوچاله چوله های تویکی دوتانیست.درضمن به طعنه میگوئی که من گفته ام همه چیزمیدانم قرشمال حسود
مگراینگونه نیست؟مگربارهاوبارهادرمیادین مختلف تورابه عروتیزوظرته دیزه نینداخته دمبت راروی کولت ننهاده ام؟هالودرپست جدیددیگرترکمان زدی پستت نمرهی هشت انشای کودکان دبستانی هم نمیگیرد
منطق مالیخولیائی توراهم وادارکرده مراتکرارکنی پیش لوطی پشتک ووارو؟هی هالومیبینی تابه حال به دوبخش ازآن به اصطلاح کامنتت پرداخته ام که دوبخش با کامنتی که انشا(ریده)ای مطابقت دارد.
***
باری بخش دیگری ازبندی را که مشنگعلیشاه به آب داده راآنالیز میکنیم:
مینویسند:
"اگر ارزش انسانها به کلمات باشد این کلمههای بزرگ و دراز و خوشمزه و "کس با فتح کاف" و کلماتی از این قبیل چه ارزشی برای انسان میاورد. کلمههایی که شاید به تنهایی معنای خاص خودشان را داشته باشند اما هر عقل سلیم یا نیمهسلیمی میداند که شما به چه منظوری این کلمات را به کار بردهاید و در کنار آن همه نوشتههای غنی وقتی این ادبیات سخیف را میبیند شگفتزده میشود. اگر بزرگ و دراز با معنی مورد نظر شما ملاک ارزش باشند برخی حیوانات ارزش والایی دارند."
تنهابایداهل یالقوزآبادبودونفهمیدکه:"کلمه ابزارسخن گفتن است وسخن گفتن اندیشیدن به صدای بلنداست.همانگونه که ماباکلمه سخن میگوئیم با کلمه هم می اندیشیم.چشمانتان ببندیدوبیندیشیدآیاهنگام اندیشیدن به اجبارکلمه را دنبال هم نمیچینیدوبا کلمه فکرنمیکنید؟حال چگونه میتوان مثل "آنکه آنچیزرادیدوکدوراندید"و"مشنگعلیشاه"فاقد غنای خزینهی لغت بودوصاحب افکاربزرگ!!!شد.یک محاسبهی دقیق آماری ازنوشته های این دونشان میدهدکه "آنکه آنچیزرادید ولی کدوراندید"با ششصدواندی کلمه ومشنگعلیشاه تنهاباپانصدوسی وهشت کلمه زندگی میکنند.این درحالیست که کلمه هائی را که ازاین وآن کش میروندازانبان لاغرلغات وبی مقدارآنها کم نکنی مثلا میبینید عبارت "عقل سلیم ونیمه سلیم" تازه ازنوشته های من ربوده شده.
تنهابایدریش رادرآسیاب سفیدکردویاسالهادرحسرت "الف بامداد"سوخت ودایرهی حیاتی به مرکزناف وشعاع یک جب داشت تاازکلمات گنده وبزرگ ودرازوخوشمزه وحتی کس به فتح کاف آن چیزهائی رااراده کرد که این دومفلوک به خاطرگرسنگی جنسی شب وروزخودرابا آن سپری میکنند.
من برای"آنکه آنچیزرادیدولی کدوراندید"نوشتم ناراحت نباش چون توازچیزهای بزرگ مثل تفکربزرگ!خوشت می آید کامنتهای بزرگ ودرازوگنده وخوشمزه برایت مینویسم حالااینهااین کلمات را دردایرهی هستی خودآنگونه نعبیرکرده اند موضوع دیگریست.
وقتی من بابکاربردن کامنت درازوگنده وبزرگ وخوشمزه وکس به فتح کاف (موجوددرهمهی دیکشانریهای!!!فارسی)وبیان"آن چیزرادیدن وکدوراندیدن"به نوشتم ادبیالت سخیف متهم میشوم،خدابه داد نویسندگان توضیح المسائل نویسان ،مولوی،سعدی،حافظ،ناصرخسروقبادیانی،عبیدزاکانی،ایرج میرزا،هدایت(مشنعلیشاه بروتوپ مرواری هدایت رابگیروبخوان)
جیمزجویس،گوستاوفلوبر،آناتولفرانس،حتی آندره ژیدبرسدکه اگرهالوئی مثل مشنگعلیشاه زورش میرسیداستخوان آنهاراازگوربیرون آورده میسوزاند
سوزانیدنی.چه دربسیاری ازین آثاربه لب ودهان محرومیت کشیدهتان برسدکه تا دلتان بخواهدپرازمطالب عریان الفیه شلفیه است.
قرشمال ریش درآسیاب سفیدیده بابهانه غیراخلاقی کردن کلمات درازوگنده وخوشمزه به همان راهی میرودکه به خاطرآن هزاران کتاب اجازهی انتشارنمیابند
معلوم کنید هویت قرشمال را!
مشنگعلیشاه به آنهمه نوشته های غنی من اشاره دارد.مطمئنم که ایشان درلحظهی نوشتن این مطلب دچار"چُرت مرغوب" بوده اند.چه دردنیای مشنگان تنهادرحالت چرت مرغوب است که اگردژخیم هم باشندبرای قربانی به گریه مینشینندبشراست دیگربه هرحال مشنگعلیشاه هم که باشی امکان جوی وجدان بعیدنیست ولی من تائیدچنین مشنگی راافتخاری برای خودبه حساب نمی آورم