ادبیات ِمالامال ازاندوه
یادت هست گفتی:"چراادبیات ما،مالامال ازاندوهست؟"
ومن گفتم:"کجای دنیاادبیات باغم واندوه ودردعجین نیست؟"
گفتی:"پس ضرورتی دارد؟"
گفتم:"هرگزشاعریانویسنده نمیتواند گل زخمهای خاطره های دهشت انگیز گذشته وحال زندگی راازقلب ناخودآگاه وجدان عمومی جراحی کند ودوربریزد.این درموردماومردم ماکه پیوسته موردهجوم بیگانگان وحشی وحکام جورپیشهی ابله واقع شده ایم مصداق بارزتری دارد.اینست که بی قلب زیستن آسان تراست ازبی زخم زیستن."
حالادرروزگاریکه قلب ِهرانسانی هزاران بارکوچکتراززخمهای مزمن رنجیست که میکشد چه میکنی؟
دلم برایت میسوزد!
می ترسم روزی برسد که رنج های اش هم به اندازه ی قلب اش٬ کوچک شوند. نویدی که امروز٬ انسان نوین می دهد٬ مگر چیزی جز خوشبختی برای همه و حقوق برابر است؟ من در این نوید جایی برای خون های نژاده نمی بینم. هر چه هست کوچک و سطحی ست٬ آن طور که معده ی همگان از عهده ی هضم اش برآید. اختراع خوشبختی...
به من بگو...بزرگ ترین دردی که می شناسی کدام است؟ آن را در پیمانه ریز و به من ده. می ترسم در روز جشن این نوید٬ شرابی شیرین تر از این٬ برای نجات کام ام از آن همه تلخی نیابم.
به من بگو که برای نجات انسان از این آینده ی شوم٬ من تنها جانی نیستم که عاشق قربانی شدن است. به رسم نخست زادان...
محمد عزیز
متاسفانه برای او اینروزفرارسیده
خوشبختی برای همه البته که البته که کار بزدلان وشیادانیست که عدالت را برابر کردن نابرابری ها میدانند بااین عمل ساده لوحان رابسج میکندد ولی سرانجامچون چیزی ندارند به آنهابدهند بدبختی را بین آنها به تساوی تقسیم میکنندشبیه همان گالی که درسی ساله ی اخیربه
به مردم مادادند.تنها مردان صاحبان دردها ورنجهای بزرگ قادرنمد چنین حقایقی را درک کندد .پس چنان شرابی در چنان چشنی نوشت باد.
کلام بزرگ مردی چون نیچه در خورفهم توست که انسان را نه که ابرانسان را شایقی
باادب احترام ومحبت بیکران
موافقم
ممنو
باادب واحترام