خودکشی!

خودکشی

یادت هست یکی ازدغدغه های همیشگی مافکرکردن به خودکشی بود؟این دغدغه ازنخستین روزهای آشنائی با صادق هدایت پیش آمد.دیگرتنهاقلم وبینش هدایت انگیزه‌ی دنبال کردن کارهایش نبود.ماپشت این نوشته هاکه خوب زیادهم سرازشان درنمیآوردیم

شخصیتی رادنبال میکردیم که باهمه فرق داشت.به نادانی همه میخندید،عصبانی میشدولی درستکارومهربان بود.

یادت هست گفته هاونوشته های زیادی درموردعلل خودکشی خواندیم؟یادت هست لیستی ازین علل درست کرده بودیم؟

این لیست راهنوزدارم بعضی هابه خط من برخی هم به خط توبارنگهای سیاه آبی سبزوقرمز،قرمزهابدون استثنامال من است

هیچوقت فرصت نشدبرایت بگویم ولی حالامیگویم که شاید یک دلیل قرمزنوشتن آنها این بودکه نمیدانم به چه علت همیشه وقتی به مرگ فکرمیکردم آرزوداشتم مرگ سرخی داشته باشم

باری بگذارلیست ِدربیان علل خودکشی رابنویسم:

_اختلات روانی

_رنج

_شکست درعشق!!!

_استرس

_غم

_انگیزه هاوآموزه های اعتقادی ودینی

_ترس ازمجازات

_ورشکستگی مالی

_گناه یا احساس شرم

_ازخودگذشتگی

_بدبینی

_پوچ انگاری

_اعاده‌‌ی حیثیت

_مرگ نزدیکان

_کنجکاوی نسبت به حیات پس ازمرگ

_عوارض داروئی

_ترس ازپیری

_برآورده نشدن نیازهای جنسی

وای نمیدانی وقتی حالاکه به این لیست نگاه میکنم چقدرچنین باورهائی که حتی بیشترشان مبنای علمی هم دارندساده لوحانه بنظرم میرسند.میدانی بنابراین نشستم اندیشیدم که پس چطورمیشود

خودکشی انسانهای بزرگی مثل هدایت راتوجیه کرد.اینکه جوابی که یافته ام پاسخ نهائیست؟فکرنمیکنم ولی هرچه هست خودم راراضی کرده.میدانی جواب اینست:

"...وقتی زندگی تابع آنچنان قوانین کثیفی شده باشدکه حیات نتواندبهای حفظشرف رابپردازد،خودکشی بعنوان جوازِخروج ازدر اضطراری اتاق آتش گرفته قابل توجیه است..."

تو چه فکرداری؟؟؟