بی مایگی هنری که تنهابه واقعینت میپردازد.

بی مایگی هنری که تنهابه واقعینت میپردازد.

آن روزگفتی:"دیگردل به هنرهای رئالیستی نمیدهی!"

خندیدم وگفتم:"راستش را بخواهی دل نمیدهم که سهل است،حالم ازپرداختن به هنری که واقعیت رابیان میکندبه هم میخورد."

با تعجب گفتی:"چرا؟"

گفتم:"واقعیت نازک ترین وسطحی ترین لایه‌ی حقیقت هزارلایه است

کسانی که به بیان واقعیت میپردازندموجودات بی مایه ای هستند.خودودیگران راازهزاران لایه ی درون حقیقت محروم میکنند.هنربایدبه دورن برودبه ژرفا برودتا به چیزهائی دست یابد که اگرچه به ظاهربه نگاه درنمی آیدولی وجودش ازهرواقعیت عریان وبی حیادردرون آدمی ریشه های عمیق تری دارد."

گفتی:"درآن صورت درک هنردشوارنمیشود؟"

گفتم :"دقیقا همین دشواریست که تنها جان های شیفته‌ی یادگیری راجذب میکندوسبکسران وراحت طلبان را میراند"

گفتی"اصل یادگیریست؟"

گفتم :"بله،اصل یادگیریست.زندگی بیولوژیک هرموجودزنده ای در تداوم جذب ودفع امکان پذیرمیشودوچنانچه این جذب ودفع صورت نگیردموجودمیمیرد.جان ماهم اگر پیوسته درحال دادوستدبا طبیعت نباشدمیمیرد.دادوستدباطبیعت ومردم هم معنیش یادگیری ویاددهی است ازنظرروحی کسی زنده است که یادمیکیرد ویاد میدهد.هروقت این فرایندمتوقف شود فردبه لحاظ روحی میمیرد اگرچه ممکن است ازنظر جسمی سالم باشد.آدمی که ازنظر روحی میمیردولی تنها ازنظرجسمی زنده است مسخ میشود یعنی ازمقام انسانی به مرتبه حیوانی گیاهی سقوط میکند"

حالاچه؟یادمیدهی؟ویادمیگیری؟یاتنها میخوری ومیخوابی؟دلم برایت میسوزد!