بوف کور

بوف کور

یادت هست گفتی:"این روزها چه کتابی میخوانی؟"

گفتم"بوف کور ِصادق هدایت"

گفتی:"سه چهاردفعه رفته ام گل وگیجش ولی حریفش نشده ام"

گفتم:"مگرمن ودیگران هم جزتوایم؟ماهم حریفش نمیشویم"

گفتی:"پس چراادامه میدهی؟"

گفتم:"این کتاب چون مبین ناخوادآگاه جمعی ماست حرفهای زیادی برای گفتن دارد"

گفتی:"قابل فهم نیست!"

گفتم:"چرااحتیاج به رمزگشائی دارد.رمزگشائی هم اسباب ولوازم خودرا میخواهدکه دردسترس ما نیست."

گفتی:"چه چیزی این کتاب رااینهمه پیچیده کرده؟"

گفتی:"رمزنویسی درموردسه وجه مهم زندگی آدمی!"

گفتی:"وآن سه وجه؟"

گفتم:"عشق ورنج ومرگ"

آن روزبه توگفتم بخوانش روخوانیش هم لذتبخش است وازحفظ برایت خواندم:"درزندگی زخمهائیست که مثل خوره روح رادرانزوامیخوردومیتراشد..."

یادت هست که آنقدرخواندیم وخواندیمش که مثل ِغزلهای حافظ بسیاری از قسمتهای آن راازحفظ داشتیم وگاه وبیگاه بجاوبی به زبان می آوردیمشان؟

هی!یادش بخیرچه روزهائی بود!

هی!حالاچی بالاخره اندککی ازآن رافهمیدی اسباب ولوازمش تابخواهی فراوان است.دنیای امروزباهمه‌ی کج وکولگیش تابخواهی چیزهای دندانگیردرش پیدامیشود.وقتش راداری؟یافقط پول به گونی میچپانی تا وقتی ضرتت قمصورشدبیایند درآرند وببرندوبخخخورند!!!؟نوش جانشان

تااونجایت بسوزد!

منم (دلم)برایت میسوزد.