فرق

فرق

عزیزی پرسید فرق فیروزه باخیزران چیست؟عزیزی که به عادت خوی خوش صلح جویش سوال نمیکندیاکم سوال میکندبه دلایلی که صاحب مناعت طبع است ودرایت وذوق ومعنی ودانائی وبی نیازی.این است که با تامل ویاری ازبزرگی چون پل استرمیتوانم به سوالش جواب دهم که در اشاره به کتاب اوهام ِخویش نوشته است:" این کتاب کتاب تکه هاست،ترکیبی ازحسرت ورویا هائی که کامل به یادم نمانده اند"واضافه کنم ازخویش که فیروزه پاره ای بریده وخون چکان از پیکرطناز خیزرانی است که سربرکشید ازدل نیلوفرآبی هم به یاری ومددبی نظیر همان عزیز به آهنگی آرام وپُرتانی تکه هائی وبه یاد مانده هائی از رابطه هائی برخوردهائی کشمکش هاوجدل هائی ورخدادهائی پُر التهاب ازدلتنگیهای حاصل ازکردارآدمی که عمق جان میگزد با ضرب آهنگی ملودرام وار یا تراژیک از آنچه هائی که ازدست رفته است وبازخلق ِافسردگی های عبوس وعبث،عصاره بغض هائی که سالیان درازبسته راه گلورابخش های ناچیزی ازاندوه ماندگاری که اگر چه هریک آغازومیانه وپایان خود داردولی در کل حکایت دامن دراز خود ویرانگری قطعات واقعی ولی ابرآلود پازل یک روح از اسارت گریخته آزادولی نابسامان وسرگردان باعزم جزمی پایداربه قهررفته ناسازگاروآشتی ناپذیر ومغرور وبه انگاره خویش گاه وگهی قابل توجه وچه بسا دوست داشتنی ومخلص کلام نغمه های مرغی تنگ حوصله دردام هستی که خوروخفت وخشم وشهوت راضیش نداشته است که رضایت را انگاره آگاهانه توقف حیات میداند.به سنت کهن داستانهای عاشقانه،عشق وبهائی که هرکس باید بابتش بپردازد ویا پرداخته است.