فیروزه
تراژدی های زندگی
به تو گفتم میدانی هنگامیکه میکوشیم چیزی رابدست بیاوریم دردرونمان چه جهنمی برپاست وبه بداهنگامه ایکه کوشش ما درراه رسیدن وبدست آوردن چیزدیگری باناکامی روبرومیشودازآن جهنم به جهنم دهشتناکتری کوچ میکنیم؟گفتی مستندی هم داری؟گفتم نبوغ اسکاروایلددربیان سرشت زندگی به این مهم اینگونه پرداخته که:زندگی دوتراژدی بزرگ است یکی اینکه "هرچه میخواهی بدست بیاوری"ودیگری اینکه"آنچه میخواهی بدست نیاوری"ومگرغیرازاین است که مایادرتلواسه بسرمیبریم که چیزی رابدست بیاوریم یا افسرده ایم که چراچیزی رابدست نیاورده ایم.گفتی:"چاره چیست؟"گفتم:"دل کندن" دل که بکنی آزادمیشوی دل که بکنی همه زنجیرهای دست وپایت را باقهرپیروزی بریده ای دل که بکنی دیوارهای اسارت فرومیریزددل که بکنی تازه میفهمی بزرگی مفهومی نیست که همیشه با تائیددیگران ویابابدست آوردن تحقق یابد،گاهی دربزنگاههای زندگی بزرگی باازدست دادن چیزهای بزرگ امکان پذیرمیشودلازم نیست مالک باغ بود،میتوان به نسیمی هم که ازباغی میوزددل خوش داشت وخوشبخت بود.مگرگنجشکان مالکندکه هرغروب به شاخ درختی سرزیرپرکرده می خسبندوسحربه زمزمه شادوسرخوش شور،زندگی ازسرمیگیرند |