یاد بهاران
روشن ازپرتورویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بربصری نیست که نیست
ناظرروی توصاحب نظرانند آری
سرگیسوی تو درهیچ سری نیست که نیست
(حضرت حافظ)
این استعدادشگرف حافظهی خاکستری رنگ وعبورپرشتاب اندیشه وخیال ازآوندهای عصب های ابرآلودمن است که درکوچه پس کوچه های ذهن ِهمیشه درگیرم-پیوسته درکاراست تابهاران کم شمارِعمررایک به یک ودانه دانه مرورکندوسرانجام ازتلخ ناکی غمبارفرجامین خویش گریبانم رابگیرد.بهارهای شادی-بهارهای هیجانهای عاشقانه بهارهای گردش های سبک بالانه-بهارهای اشتیاق های سوزان ِبدنهای عریان ِرنگین کمانی-بهارهای خرمی های ارزان-بهارهای شادیهای ازدست رفته وبهارهای اندوهناک گمشده درآذرخش وهای وهوی گریه های پنهان ِبغض آلودِابرونم وباران درورطه های هولناک دربدری های دلی همیشه خون چکان وجگری داغ ِدق داروچاک چاک.
|