تریلوژی

تریلوژی

 

مدخل _پایان آن روز،بادسردی درفضای خاکستری شهربرگهای خزان زده‌ی درختان رابه تاراج میبردوبی رحمانه تن بی پناه آنهارابرهنه میکرد،بغضی راه گلویم رابسته بود،کلاغ بال شکسته ای دورمانده ازهمپروازان مهاجرش به زحمت خودرابه کناره های افق میکشید.

 

اپیزود یک _ناگهان ملودی های حزن انگیزو فراموش شده ی یک آهنگ قدیمی را که آن وقت ها با هیجان سوت میزدم به خاطرآوردم که انگاردرذهنم هرکدام مثل حبابهای صابون درمجاورنوربه آسمان میرفتندوبررنگین کمان هریک تصویرمینیاتوری دنیائی جادوئی واثیری وخیال انگیزی نقش میگرفت ومتکثرمیشدکه تصویری تابناک ازتوراکه بدون شک تصورش حتی خارج ازوهم بشراست درذهن من زنده کرد.

 

اپیزود دو_چه کسی را می شددرآخرین خم این مسیر پیچ پیچ بلواوآشوب یافت که دل بدهدبه صدیک هزاران نغمه ای که من ازسردرد با حزن واندوه ازگلوی گرگرفته و لبهای خشک خونین خویش درغیاب توسرداده بودم؟

 

اپیزود سه_وای که دراین جهنم وقتلگاه استعداد،ازقدم زدن درآن غروب ِغم انگیزپائیزی درآن جاده ی نمناک و ابرآلود،پرت ودوروبی انتهای بی رهگذر، ازسردادن مجددآن آهنگ  قدیمی  وساده ی فراموش  شده ای که آن را روزی برایت سوت میزدم چه آرامشی به من دست داده بودآرامشی ژرف وپایداروحیرت آورمثل آرامش سردفضائی که ستاره های دور دست درآن بدون اینکه به کسی منتی بگذارندبا وقاری خدائی درحال گردشند.