من وآوازمادرت

من وآوازمادرت 

همه ی سعیم اینست که هرچه مربوط به توراازته ذهنم  

بیرون بکشم.همیشه هرطورشده ازتو چیزی به یاد 

می آورم.خوشبختانه دربیانشان هم راحتم 

همیشه باتو.راحت بودم. 

این باریادآواز ساده ی پرشکایت یاهمان ترانه ی 

تلخ زنانه ای افتاده ام که مادرت 

زمزمه میکرد! 

یادت هست؟ 

هیچکس رنج نبرد 

گرچه این قصه شنید: 

(...که مرایاری بود 

که به فرمان کسی دورازمن 

باکسانی میجنگید 

وبه من می اندیشید 

نامه ای آمد روزی 

لاک ومهروهمه چیز 

مطلبش قطع امید 

خبرمرگ عزیز 

نازنینت به همین آسانی 

ترک جان کرده 

ترک جانان گفته 

کاکل زرینش 

به همین آسانی 

بادغربت آشفته 

دل پرمهرش را 

مرگ بی مهرافسرده 

وکلاغی به خدا به همین آسانی 

چشم خندانش راتوک زده.کنده وبا خودبرده 

به همین آسانی 

آری به همین آسانی)