الماس

الماس 

گفتی: 

(میخواهی چه باشی؟

گفتم: 

(میخواستم الماس باشم سخت وشفاف

گفتی: 

(تو هستی

گفتم : 

(نه نتو انستم الماس باشم.لازمه ی الماس شدن 

خوش بینیست

گفتی: 

(خوب خوش بین باش

گفتم : 

(میخواستم خوشبین باشم ولی دیدم اگرخوشبین باشم 

این حقیقت دردآورراندیده گرفته ام: 

که روزی که خدابشرراازگل آفرید.چشمانش را به قهردرید 

این چشم دریدگی بشرنمیگذاردخوش بین باشد 

به همین دلیل است که دلم برای همه ی چشم دریده ها 

میسوزد.فرق هم نمیکند.من تو او 

وهرکس... 

ما جماعت چشم دریده ای هستیم)