وآئینه ی شکسته...

وآئینه ی شکسته... 

میدانستی که دلبسته ی کارهای صادق هدایتم 

همانطورکه امروزدل میدهم به نوشته های عباس معروفی 

ولی آن روزهای خزانی تازه ازدوراهه ی تفریق برای هم گفته بودیم 

وتواصرارداشتی که بازبگوئیم .ولی من طفره میرفتم نمیخواستم شکوه 

آن روزپائیزی رادرباغکوچه ای که میدانی بی نظیرترین کوچه باغهای دنیاست 

رهاکنم وباتوازچیزهائی بگویم که حتی تصورتحققش برایم غیرقابل تحمل بود 

ولی توپیله کرده بودی وچاره ای نبودنگاهت که کردم  

گفتی : 

(چطوری با مفهوم دوراهه ی تفریق آشناشدی؟) 

گفتم :(درک دوراهه ی تفریق ساده است اولین بارکه کودکی راازشیرمیگیرند 

اوباعزیزترین کسی که دردنیاداردبه دوراهه ی تفریق میرسددرزندگی تادلت بخواهد دوراهه ی تفریق فراوان است

گفتی:(درست است.ولی برای تو غم انگیزترین نوع رسیدن به دوراهه ی 

تفریق راکجادیدی؟) 

گفتم:(همه ی دوراهه های تفریق غم انگیزندولی به صورت مکتوب 

غم انگیزترین دوراهه ی تفریق برای من زمانی بود که به این 

نوشته رسیدم:-پرنده ای که به دیار دیگررفت برنمیگردد-) 

گفتی:(آنراکجا خواندی؟) 

گفتم

(داستان آئینه ی شکسته ی صادق هدایت

وخواستی که آن رابرایت بیاورم.آوردم وخواندی وروزبعدبا چشمان پرسوال 

گفتی:(به چه دلیلی آنهابه دوراهه ی تفریق رسیدند؟) 

گفتم:(روابط انسانهاشکننده است گاهی رشته ی مهربی هیچ دلیلی میگسلد 

واگرگسیخته شدغیرقابل ترمیم است.نه این که دلیلی نداشته باشد 

داردولی درمواردزیادی دلیلش رانمیتوان گفت حتی نمیتوان باشنیدن درک کرد 

بایدگیرنده های قوی داشت وآن را حس کرد 

همانطورکه حس کردن آئینه ی شکسته ی هدایت 

حس کردنش ساده نیست انسان موجودغریبی است)

http://www.sokhan.com/hedayat/ayeneh-shekasteh.pdf