مردوزن

مردوزن

یادت هست درآن جاده ی مه آلودمیراندم وتو

درکنارم نشسته بودی وپرسیدی:"اززن ومردبگو"

گفتم:"مردبه مثابه‌ ی درخت است.درخت نیازمندزمین است که

درآن ریشه بزند.بدون زمین درخت بی ریشه است.درخت بی ریشه میمیرد،توزنی باصبروعشق وگشاده دستیت برای مردحکم زمین راداری

بازخم،آه وناله،گرسنگی ومرگ آشنائی.همه چیزاززمین گرفته میشود.تو زمینی.همه چشم به دست تودارند.توبیهوده چشم به دست حقیران داری

سرکش ترین مردان برسفره‌ی زنانگی تورام میشوند"

وقتی که این را شنیدی چون گل شکفتی و

گفتی:"اولین باراست که بااین

نگاه اززن بودن خودم

احساس غرور

میکنم"

اماتو

ز

م

ی

ن 

ن

م

ا

ن

د

ی

د

ل

م

ب

ر

ا

ی

ت

م

ی

س

و

ز

د

!