تاخیر

تاخیر

میخواستم گفتمگفتی ازگفتمگفتیهایمان رابنویسم

ولی یادچیزدیگری افتادم

یادت هست اگرقراری باهم میگذاشتیم درطی آن مسافتهای

طولانی سرثانیه به هم میرسیدیم؟

هنوزیک،دو،سه گفتنت رابه خاطردارم.سه که میگفتی به هم رسیده بودیم

هرگزنشدکه تویامن درسرماوگرما،بادوباران وبرف

تاخیرداشته باشیم.خنده های بعدازسروقت به هم رسیدنهایمان رابه یادداری؟آن رابزرگترین موفقیت میپنداشتیم

هرگزبه یادندارم آنگونه که من وتوازدیدن هم خوشحال میشدیم

کسانی بوده باشندکه ازدیدن هم خوشحال شوند.

راستش رابخواهی برای آن قرارهادلم تنگ شده

امروزدلم برای خودممیسوزد