خیالبافان مدعی نسل ثالث

 همه می‌بدانندکه دریکی از کتابهای کهنه ادبیات ما داستان معروفی ازپسرک ِمشنگ ولوده ومدرسه گریزی وجودداردکه براساس ِآن پسرک آرزومی بکندکردنی که کاش مادرکم می‌ بمیرَدی تا پدرک پری پیکرِطناز غنچه دهان لاشه زلالی مَه وبه رابه زنی می بگیردی گرفتنی آنسان که اورانیزازوی نصیبی آیدآمدنی.ولی ازآنجا که حساب وکتاب آدمی درست مثل همان کوزه ای باشدی که به گفته قد ماهمیشه سالم ازآب می‌بدرنایدآمدنی گاهی راه طمعکارسفله به منتجه ‌داستانی کشد که کوری بود نشسته با حساب بااسافل اعضای خویش،باری پدر ِبیچاره به مرگ مُفاجاه خِرقه تهی می‌بکردی ومادرک راچاره نباشیدی جزآنکه مُتعه ی حمال ِگردن کلفتی گردیدی آنسان که آن هیولای پرپشم وپیله شبها درمنظرپسرک مست وملنگ دررکاب پرملات وزلال ِزنک تیغ می‌بزدندی بیدریغ وروزهابه پسرمی‌بپرداختی پرداختنی .این پسرک دراندک زمانی ازحمال قزوینی آنچه شرط ِعنینی است بیاموزادوازحرف پرانی وچشمک اندازی وقمیش آمدن گرفته تاخال بازی وقرشمالی وشارلاتانی وپرده داری وسیاه بازی ومُطربی وعَلم کشی ودروغ سازی وعجزولابه وکاسه لیسی وته بوسی وپادوئی ومفت خوری ومفت بری ومفت چری وغش بازی وقلاشی وخال کوبی ورمالی وشنگول علیشاه بازی بیاموخت آموختنی ودربروبحر سرآمداقران بگشت گردیدنی یک جا خودرا ستیزه کاری مهربان کیش خواندی در خیانت به برادر خونی ودگرجا مخترع شهرفرنگ دلال سی دی وگاه وگهی گریه کنان وتوی سرزنان گوشه ای بنشستی خودرا مرغ گرفتارخواندی وچسناله سر دادی وابلطیل صد من یک غاز بنوشتی وجردادی که خود می بدانستی که چه گه های زیادی بخوردی خوردنی این چهره به جرگه ی سوسولان پیوست وآنان خود را نسل ثالث بخواندی وآنقدر درسایه تلمذ به درگاه مستعلیشاه هندی اراجیف شنیدندو گفتند وگفتند تا گفته ها درسایه دود وبنگ باورشان آمد وپس ازسالها که زردی دندان وخشکی کپل وزبری پوست برآنان مستولی شد چون اصحاب آن غار مرموزسرازخواب کیف ولذت دهی ولذت بری که برداشتند در جهانی بودند متفاوت وتنها چیزی که در کنارشان بود کتاب شیرازه گسیخته ای بود اندرباب افترا زنی وشیوه های متداول لوچه پیچک وقربان تصدق هم رفتن.دو بیماری مردمانی که منقرض شده ودرآن وادی ریشه کن شده بود.اینان درغاربماندندنی واندکی بعد به علت فقدان خمروبنگ وکرک منگ شدند.اتفاقا ناکهان سنگی از سقف غار بغلطید وجماعت مخمور آن را نشئه جات تصور کرده مثل سگان گرسنه ای که تکه نانی پهلویشان اندازی که درآن صورت برسر تصاحب آن تهیگاه هم بدرند تهیگاه یکدگربدریدند دریدنی وزمین را ازلوث وجودخویش پاک بگردانیدند گردانیدی .