فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

مسخره،مسخرگی ومسخره کردن

مسخره،مسخرگی ومسخره کردن

گفتی:

 ازمسخرگی برایم بگو

گفتم:

مگرهرکسی به نوعی مسخره نمیشودویامسخره نمی نماید؟

ومگرهمه ی باهوشها بطرز وحشتناکی ازمسخره بودن ومسخره شدن نمیهراسند؟

ومگراین حقیقت دردناک مولودناشادیهای دردناک نیست؟

این مسخرگی میتواند ریشه دراین داشته باشد:

که همه ی ما مثل هم هستیم واین اس واساس خوارمایگی ماست.

مثل هم بودن چیزیست که بایدمعکوس شود.

این شباهت اجباری راباید ازبین بردواجازه دادهرکس خودش باشد

رنگ وبو وخاصیت خودش را داشته باشدوسرجای خودش بایستد

تنهادرین صورت است که هرکس(به فتح کاف)چون رنگ متفاوتی

برگرده ی رنگین گمان هستی مینشیند

باری مثل دیگران نباش

حتی اگرتوتنها فردی باشی که مثل دیگران نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد