فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

آنالیزکامنت یک تاشخص(۵).پایان کارمحمودک مرحول

آنالیزکامنت یک تاشخص (5)وپایان کار محمودک مرحول

من نثررکیک وباردومغلوط مملوازدشنام راچون یک سربازانتحاری ِ مکتب پدرادبیات نوین ایران صادق هدایت میدانم واگرپایش بیفتدوابلهی رانیازمندشنودن آن بیابم به بیان آن شمشیرغیرت تیزهمی گردانمی ودمارازروزگارناکسان برکشم آنهم برکشیدنی چه شرافت برای دفاع از خوددردنیای رجاله هاباید شمشیربه کمر ببندد.

درپایان این روزکه یاداشت حاضرراروی آنتن میفرستم دیگرازآن مردک قرشمال خبری نیست.اگرچه جاهل بودونادان وریش درآسیاسفید کرده وسردرخشتک سلیطه ای فروبرنده وانس والفت مردان بزرگ رابه زنک وقیح بی آبروئی که جگرش لک زده برای یک قلاج ازآن چیزفروخت ولی به هرروی ازاندکی شرف وجوَکی وجدان برخورداربودکه بداندراهی جزگریزنیست.بیچاره باطناب پوسیده‌ی سلیطه ای به چاه رفت که این روزهاانگشت عبرت به دندان زردوچنگ درپستان خشک میکشد وازاین وآن می پرسدازوخبرندارید؟واضافه میکندکه شایدسیستم اشکال داردیابه دنیای قشنگ تری کوچیده؟غافل ازاینکه سردرخشتک فروبردگانی چون آنان وته کشیدگان ذوق اگربه بهشت هم برده شونددوروزه آنجارابه گند میکشند.اگرچه محمودک مرحول با انتشارکامنتش ونوشتن پست"ازماست که برماست"خودتیشه به ریشه‌ی خودزدوگورخودراکندولی چون دیگر درمیان مانیست ازنظراخلاقی ادامه ی آنالیزآن کامنت رادیگرضروری نمیدانم اگرچه تاآنجاکه اخلاق وشرف اجازه میداد تازمانیکه خودنخواست من اسمی ازاو نبرده بودم ونوشتارخودرانقد جهل میخواندم ولی ضروری میدانم گوشه‌ی کوچکی ازاشتباه آن روح نادم مرحول راروشن کنم آنجاکه ازخردفاع ازضعفا پائین پریده وچون بوزینه ای به منبرنقدمن چنگ میزندکه من ادبیات رامیشناسم ولی درحروفچینی وتایپ مشکل دارم وهمین نکته دُم ِاورا به چنگ داد که مردک اگرتو پوشی درپالان وریگی درکفش نداری میان آب چراکرایه خرطی میکنی این مدت پس چه چیزی دهان تورا بسته بود؟دیگرازاظهارحماقت اومبنی بربرنتافتن من هرمخالفتی را چیزی نمینویسم ولازم نمیدانم بنویسم که اوکه مردمیدان نبودازچه رابطه ای نوشت که ادعای لطمه خوردن به آن راداشت؟

باری این دورباخاک سپاری جنازه‌ی روبه زوال اوپایان میگیرددراین دنیای مجازی امکان تولد مجددهست مطمئنم اگربرای اوتولدمجددی وجودداشته باشداین بار می آموزدکه:

بزرگش نخوانند اهل خرد

که نام بزرگان به زشتی برد.

میماندکارآن سلیطه.اومانده وسوته دلانی ازجنس خودش که ازته کشیدگی وواماندگی که جزتکراروابتذال چیزی برای هم ندارندبه جاوبی جاگفته ونوشته ی این وآن رابه جاونابجا قرقره میکنندازاستثنابایدگذشت بوی گندِ تعفن آن سلیطه مشامهای حساس راخواهد آزرد.من ازین پس تارسوائی کامل اودروبلاگ کدوکه لینکش درخیزران موجوداست به اوودله دزدی های ادبیش وآنالیزپریشانگوئی هایش چون آناتومی مالیخولیاخواهم پرداخت ازیراکه چنین سلیطه ئی را بهترین وسیله برای نقدجهل وطنز میشناسم.باوجودیکه ده ها کامنت دررابطه باآنالیزموجودرسیده من باپوزش ازنویسندگانش به علت گریزناگزیرآن مردک آنهارا انتشار نخواهم دادیادمان باشد که درقشقرق اخیر پای موجودات موذی دیگری هم درکارست که به موقع به کارآنهانیز خواهم پرداخت با پوزش از فیروزه یاداشتهارا برای روزگاران همینجا باقی میگذارم واز حضورش به مناسبت جریانات اخیر پوزش میطلبم که فرداروزدیگریست  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد