تاوان هوس حضوردرمیکده!
یادت هست به من گفتی:"چراجامهائیراکه مردم باآنهاآب میخورنددرسقاخانه هابه اسارت بسته اند؟به تو گفتم:"ظاهرادلیلش این استکه آنهاراندزدندیازیردست وپاآلوده نشوندولی درافسانه هاست که جامهائیکه درسقاخانه هابه چنگال انتقام به زنجیرکشیده میشوندتاوانی است که به خاطرهوس ِحضوردرمیکده میپردازند"حالاچه؟چه کسی برایت این ناگفته هارامیگوید؟میخواهی دلم برایت بسوزد؟
سلام وبلاگ جالبی داری موافق باشی میریم برای تبادل لینک.
آره میخوام دلت برام بسوزه
سلام.با قسمت دوازدهم خاطرات کدر منتظر نظرتم دوست عزیز[گل]
به هزار زنجیر گر پای بندم کنند
یکدم پای برنکشم
که هوس یک دم دیدار مستانه ات
می ارزد به اسارتی چنین خوشتر از هزار بار رهایی
هر جاکه هوس حضوریست ، رنجی هوس را به کابوس بر میگرداند ، هوس حضور را در قلبت نگهدار تا محتسب نداند و به زنجیرت نکشد ،ما در قلب خویش میکده تاسیس میکنیم!!!
چه حال و هوایی دارد این فیروزه دلم می خواهد برایش بسوزم !
حضی بردیم به یاد ماندنی ، راستی این ناگفته ها را تنها یک چشم تیز بین وقلبی سرشار از مهر می بیند و آتشفشانی از احساسات آنرا بیرون میریزد و قلمی توانا با آن عشقبازی میکند .پایدار باشی .