فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

مرورگفتمگفت!!!

 

بیایکی ازگفتمگفتهایمان رامرورکنیم

"تنها صداست که میماند!!!"

یادت هست؟؟؟

گفتی:چرابه جای اینکه به حرفهایت گوش کنم یانوشته هایت رابخوانم بیشترآنهارامی بینم؟

گفتم:اگراظهاربشردرجهت تصویرشادی وزیبائی نباشدچون تصورآنهاراایجادنمیکندبهتراست ابرازنشود

گفتی:توبه اندوه وزشتی هم میپردازی!

گفتم:کسی که اندوه رافریادمیکنددراشتیاق شادی می سوزدوکسی که به عریان کردن خردمندانه‌ی زشتی تن میدهد شیفته وسینه چاک وخاکسترنشین زیبائی است واین هردوشوق به آزادی ِاسیریست چون من که مرغ تنگ حوصله‌‌ دام هستی است!

گفتی:تصویرشادی وزیبائی چه ضرورتی دارد؟

گفتم:شادی وزیبائی ِدرحال حرکت مثل خودماپیرمیشوندومیمیرندبرای جلوگیری ارپیرشدن ومردن بایدآنهاراثبت کرد!

گفتی:وراه ثبت؟

گفتم:راههای ثبت فراوانندمن نوشتن وعکاسی رابرگزیده ام شایدبه این دلیل ساده که بگذاربابغض بگویم چون نقاشی نمیدانم!

گفتی:مختصات عکس ونوشته چیست؟

گفتم:عکس ومتن هردومیکوشندتاموقعیتی ساده وگاه پیش وپاافتاده راچراغانی کنندتاجذاب وباشکوه درنظربیایندو یادمان باشدمابرای آن مینویسیم،برای آن عکاسی میکنیم تاضمن فراموش کردن اندوهمان مرهمی برزخمهای روح ارواح سرگردان بگذاریم.

بااین حرفها چقدرفاصله گرفته ای دلم برایت میسوزد.درمملکت شماکدام شرکت،بیمه‌ی قلبهای مچاله رامیپردازد؟

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
محمد مظلومی نژاد پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:16 ب.ظ http://www.daryche.blogsky.com

سلام ژانوس عزیز. سوال جالبی پرسیدی. نمی دونم مخاطب خاصی و مملکت خاصی رو مد نظر داری یا نه. ولی خوب اگه شرکت های بیمه می تونستن.... اگه آدم ها می تونستن ... اونوقت کار پزشکی قانونی میشد تشخیص علت تخریب قلب های آدما و به جای اینکه به ازای هر کبودی سانتی متر به سانتی متر دیه تعلق بدن.... وای اصلا در مورد مسائلی که تو دنیای آدما موج می زنه صحبت کردن اونقدر تلخ شده که نگو. دنیا نمی ذاره آدما پای اعتقاداتشون بمونن پس بی خیال که مخاطبت فاصله گرفته که فاصله هم نسبی هست. سعی کن مخاطبتو اگه خاص هست بدون ملاک دوسش داشته باشی. به بدون ملاک دوست داشتن آدما فکر کن. دنیای وسیعی هست.

سلام دوست عزیز
وبلاگ فیروزه یک برگ از برگهای وبلاگ اصلی من خیزران است
خوشحال میشوم به خیزران بیائی آدرسش را برایت مینویسم
http://kheyzaran.blogsky.com
همین حالا به دیدنت می آیم
با ادب احترام ومحبت بیکران

نیلوفر پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:14 ب.ظ http://www.jaduyesokoot.persianblog.ir

سلام ژانوس گل


نشسته ماه بر گردونه عاج .
به گردون می رود فریاد امواج .
چراغی داشتم، کردند خاموش،
خروشی داشتم، کردند تاراج ...

با ثبت زیباییها حالا به هر نحوی که آدم بلد باشه میتونه گاهی یه زیبایی رو جاودانه کنه تا توی خاطرها بمونه
به نظرم آدم باید توی شرایط خاصی باشه تا بتونه اون زیبایی رو درک کنه
البته بعضی زیبایی ها شرایط خاص هم نمیخواد قابل درکه همینجوری
و اما زشتی هر جوری و هر جایی که باشه زشته حتی اگر کسی اونو بیان نکنه
بعضی زشتیها فقط تآسف رو به همراه داره
ولی بعضی زشتیها قلب آدم رو مچاله میکنه،
به درد میاره و اونم یه جوری شاید جاودانه شه
و یه گوشه ی قلب آدم بمونه

به نظرم جایی که کارش مچاله کردن قلبهاست بیمه ای علیه اون وجود نداره

سلام نیلوفرعزیز
دیدی وقتی آدم ارتباط برقرارمیکنه وقتی ابرازنظرمیکنه چقدراحساس سبکی میکنه چقدرااحساس میکنه حق حیات داره چقدرعبورازافکارواندیشهای دیگران شبیه پروازلذت بخشه
چقدرفکربکارمی افته وخلاقیت بوجودمیاره
این نتایج از جقله نویسی به دست نمی آد البته جقله نویسی وبه رمزوراز نویسی هم جای خودشوداره جقله نویس بایدمدارک عالی بلند نویسی رو کسب کرده باشه
خوب هرچه نوشتی درسته وازین حرفا گذشتن خوبی تو به اینه که زود باهرچی ارتباط برقرار میکنی ودر نوشتن هم آزادآزادی من این نوع ارتباط را واقعا دوست دارم تو قدرت مشاهده ی قوی وخوبی هم داری البته ما دوستیم ومن نمیخواهم نقش همه چیز دونو بازی کنم منم دارم مثل تو یادمیگیرم ولی به هرحال این همه خوبی که توداری حیفه که درفضای دوستی مطرح نشه.
بالاخره به سوال اصلی گفتمگفت جواب دادی آره درجائی که قلب مچاله میکنن جائی هم برای پرداخت حق بیمه وخسارت وجودندارد
بارک اله

شیرین جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:44 ق.ظ

بی طاقت و اندوه گینی!
تکه تکه،
اینجا و آنجایی!
در امیدهای نا امید،
آرزوهایی که قد کشیدند
و به بار ننشستند!

دوست من!
تو بی تابی و بی تابی ات،
آرامش جانت را
نهان میکند!
برخیز!
از تصادم با هیچ صخره ای مهراس
و با تخته پاره ها
زورقی تازه به پا کن!

بی طاقت نه
اما اندوهگینم وبیقرار
راست میگوئی
هرتکه از روحم را در ذره ذره عالم
جا گذاشته ام
دردشت سوخته
مرگ آرزوهای بزرگ رادیده ام
آرزوبرای مردم من
درختی بود که یا به بارننشست
یا اگر نشت سرما اورازد
وآتش آن را سوخت
جان به تنم زیادی میکند
آرامش برایم افسانه ی فراموش شده ای است
بیقرارم
صخره هاپناهگاههای منند
ازآنها نمیهراسم
زورقی ساخته دارم
منتظر باد موافقم
دلم همیشه هوای سفردارد

شیرین چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:09 ق.ظ

قشنگ بود سروده شما و من نمی دونم چی بگم

سروده نبود
ولی وقتی قلمت به هستیت وصا باشد نوشته ات به شعرپلومیزند
دیالوگ ها را دوست دارم در دیالوگ هر کس همه ی هستی خودرا بروزمیدهد کافی است بتوانی بخوانی وبفهمی از دیالوگ تمامی عواطف واحساس واندیشه ها عریان میشود اگررمزشناس باشی
باادب احترام ومحبت بیکران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد