فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

فیــــــــروزه

فیروزه را چو می نگری چشم را جلاست

رجاله ها

رجاله ها!

یادت هست ازمن پرسیدی"چراوقتی ازدست ِبعضی هاعصبانی می شوی آنهارارجاله میخوانی؟"آن روززیرسایه‌ کاجهای مقابل ساختمان مرکزی قدم میزدیم،بعدازنهاربود،منتظربودیم ساعت شروع کلاسهافرابرسدبه توگفتم:"واژه وقتی رنگ توهین می گیردکه بکاربرنده‌ی آن شرم کندواباکندوجسارت نکندآن واژه رادروصف خودبه کارببردو من به راستی چنین جسارتی را ندارم چه رجاله ها حقیقت عریان رادشمن می دارند،آگاهان درآن هاتشویش ایجاد میکنند.آگاهی،زندگی معمولی رجاله هارادچاردرهمریختگی میکند،خواب حماقت بارآن هاراآشفته می کنداینستکه رجاله هارانمی توانم تحمل کنم."گفتی:"نمونه ای هم برای این نوع آدم هاداری؟"فرصت نبودبایددرهمهمه‌ی بچه هابه سردرس می رفتیم،ولی گفتم:"درکتاب بوف کورهدایت پیرمردخنزرپنزری نماینده‌ی احمق هاورجاله هاست اوسبب عذاب آگاهان ونابودکننده‌ی ذهنیت ویژه‌ی آنهاوفناکننده‌ی آگاهی،دانائی وارزش های والای انسانی است" گفتی:"هدایت را نخوانده ام!"بالاخره خواندی؟حالا چه روزی میگذردکه زندگی تحت تاثیرپیرمردان خنزرپنزری نباتشد؟

 

نظرات 5 + ارسال نظر
f پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:49 ق.ظ http://farshidx.blogsky.com/

سلام
زیبا بود
به ما هم سری بزن و اگر خواستی تبادل لینک داشته باشی اشاره ای بفرما

دوست خوبم
فیروزه برگ فرعی وبلاگ اصلی من خیزران است که آدرسش را برایت مینویسم به دیدنم به خیزران بیا اگرآمدی وپسندیدی با کمال اشتیاق ندید لینکت میکنم در دل پاک من جهانی جان می گیرد.

سنجاقک پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:17 ق.ظ

هی از توی آینه نگاهم می کند
حتی وقتی خوابیده ام
چشم در چشم خوابم می دوزد
نگاهم می کند
باید کم رنگش کنم، کم رنگ تر و کم رنگ تر
شاید هم به آینه رنگ سپید پاشیدم...
وقتی می آیم اینجا میان ماندن و رفتن تردید می کنم...

سنجاقک خوب سنجاقک مهربان
بشکند دست وقلمم اگرتورا ندیده باشم به جای اشک خون چکدازمژه هایم اگر بزرگ ندانمت هر کجا پا بگذاری چشم میگذارم هر بدی را به حساب شروشور ونگوگی بگذاربه دیوانگی های عاشقی چون من بخند گله نکن
دوستت دارم
باادب احترام وعشق بی پایان

مهر پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:54 ق.ظ http://doayam.blogsky.com

بارالها!

بااین دوری که من از تو احساس میکنم

و این فاصله که من با تو ایجاد کرده ام

تو چقدر به من نزدیکی!

چه مهربان خدایی!

خوشا به حالت که خودت را به خدا نزدیک احساس میکنی
باادب واحترام

نیلوفر پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:52 ق.ظ http://www.jaduyesokoot.persianblog.ir

سلام
منهم هدایت را نخوانده ام
ولی نوشته های تو را خط به خط ، جمله به جمله و واژه واژه میخوانم...

نیلوی عزیز
من باید خوشبخت باشم که تو نوشته های مرا میخوانی
هدایت را میشود هر وقت خواند ولی شعورتو بدست آوردنش مشکل است
فیروزه برای من داستان درازدامنی است هرهفته مینویسمش اگر روزی خواستی هدایت را بخوانی باید این درحضور یک فرد کارکشته انجام بگیرد وگرنه بابدآموزی هائی که ازآن شده کارقدری دشوار است برای این کار عجله نکن
با ادب احترام اشتیاق وعشق بی پایان

شیرین شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ق.ظ http://sz1.blogfa.com

چقدر زیبا می نویسید و من هم هنوز هدایت نخوانده ام.

)
سلام به شیرینی همه ی شیرینی های دنیا
خانم معلم بازهم سلام
بگذار بهترین رویا هایم را در کلاسی بریزم که تو شاگردانش را درس میدهی گردنت را افراخته بالا بگیر ملت ما باید از شما چیزهای زیادی یاد بگیرند همانطور که برای نیلوی عزیز نوشتنم در خواندن هدایت عجله نکن اگر چه او پدر ادبیات مدرن ایران است ومن شاگر مکتب ادب ومنش بزرگوارانه ی آن عزیزم
با ادب احترام وعشق بی پایان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد